کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تراخی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تراخی
/tarāxi/
معنی
۱. درنگ کردن.
۲. درنگ و سستی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. درنگ
۲. سستی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تراخی
واژگان مترادف و متضاد
۱. درنگ ۲. سستی
-
تراخی
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) درنگ کردن . 2 - (اِ.) درنگ .
-
تراخی
لغتنامه دهخدا
تراخی . [ ت َ ] (اِخ ) محمدبن موسی بن حلیم بن عطیةبن عبدالرحمن تراخی بخاری ، مکنی به ابوعبداﷲ. از ابوسعیب حرانی و جز او روایت کند در سلخ ذی الحجه ٔ سال 350 هَ . ق . درگذشت . (اللباب فی تهذیب الانساب ص 171).
-
تراخی
لغتنامه دهخدا
تراخی . [ ت َ ] (اِخ )قریه ای به بخارا. (اللباب فی تهذیب الانساب ص 171).
-
تراخی
لغتنامه دهخدا
تراخی . [ ت َ ] (ع مص ) تقصیر کردن . (دهار). کاهلی و تقصیر نمودن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || درنگی و سستی و درنگ کردن ، یقال : تراخی السماء؛ای ابطأت . (منتهی الارب ). درنگی و سستی و درنگی کردن : تراخی السماء؛ درنگی کرد آسمان و نبارید. (ناظم الاط...
-
تراخی
لغتنامه دهخدا
تراخی . [ ت َ ](ص نسبی ) منسوب به تراخی . رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
تراخی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tarāxi ۱. درنگ کردن.۲. درنگ و سستی.
-
واژههای مشابه
-
تراخی نه
لغتنامه دهخدا
تراخی نه . [ تْرا /ت ِ ن ِ ] (اِخ ) ناحیتی دریونان که در جنوب شرقی تسالی قرار دارد. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 769 و 798 و قاموس الاعلام ترکی شود.
-
جستوجو در متن
-
متراخی
لغتنامه دهخدا
متراخی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) درنگ کننده . (آنندراج ). سست و بادرنگ و دیر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تراخی شود.
-
بحثنة
لغتنامه دهخدا
بحثنة.[ ب َ ث َ ن َ ] (ع مص ) تراخی نمودن در کار. (آنندراج )(منتهی الارب ). سستی نمودن در کار. (ناظم الاطباء).
-
تری
لغتنامه دهخدا
تری . [ ت َ رْی ْ ] (ع مص ) درنگ نمودن . (منتهی الارب ). درنگی نمودن و سستی کردن .(ناظم الاطباء): تری فی الامر؛ تراخی فیه . (المنجد).
-
زمین
لغتنامه دهخدا
زمین . [ زُ م َ ] (ع اِ) اندک وقت و گاهی به تراخی اراده کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مصغر زمان ، اندک وقت و وقت کمی : لقیته ذات الزمین ؛ یعنی دیدار کردم او را در یک زمانی پیش از این . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
اوامر
لغتنامه دهخدا
اوامر. [ اَ م ِ ] (ع اِ) ج ِ امر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حکم ها و فرمان ها. (آنندراج ). مقابل نواهی . || (اصطلاح اصولی ) مبحث اوامر یکی از مباحث مهمه ٔ اصول فقه است و در آن بحث میشود که آیا امر دلالت بر وجوب یا ندب یا دلالت بر فور یا تراخی یا...