کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترابیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ترابیدن
/tarābidan/
معنی
= تراویدن: ◻︎ بخل همیشه چنان ترابد از آن روی / کآب چنان از سفال نو بترابد (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۳).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترابیدن
فرهنگ فارسی معین
(تَ دَ) (مص ل .) نک تراویدن .
-
ترابیدن
لغتنامه دهخدا
ترابیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) رفتن آب بپالایش ، اندک اندک . و روغن نیز که از انا پالایش گیرد. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). چکیدن آب از کوزه بود. (اوبهی ). تراویدن و ترشح کردن باشد مطلقاً، اعم از آب و شراب و روغن و امثال آن از ظروف . (برهان ) (آنندراج ...
-
ترابیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹تلابیدن› [قدیمی] tarābidan = تراویدن: ◻︎ بخل همیشه چنان ترابد از آن روی / کآب چنان از سفال نو بترابد (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۳).
-
جستوجو در متن
-
تراییدن
لغتنامه دهخدا
تراییدن . [ ت َ دَ ] (مص ) تراویدن و تراوش کردن . (برهان ) (ناظم الاطباء). ترشح نمودن . (ناظم الاطباء). رجوع به ترابیدن و تراویدن شود.
-
نتح
لغتنامه دهخدا
نتح . [ ن َ ] (ع اِ) خوی . عرق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عرق . (اقرب الموارد). || شلم درخت . (ناظم الاطباء). رجوع به نتوح شود. || (مص ) بیرون آمدن خوی از پوست . نتوح . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). تراویدن خوی . (از ن...
-
تنضاح
لغتنامه دهخدا
تنضاح . [ ت َ ] (ع مص ) ترابیدن مشک و خُم . (تاج المصادر بیهقی ). تراویدن مشک و خنور. || اشک ریختن چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || عرق کردن اسب . (از اقرب الموارد).
-
ازدیاد
لغتنامه دهخدا
ازدیاد. [ اِ ] (ع مص ) افزون کردن . (تاج المصادر بیهقی ). زیاده کردن . فزایش . افزایش . افزودن . فزودن . || افزون شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ). زیاده شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). - ازدیاد ترشح ؛ افزونی ترابیدن . - ازدیاد تر...
-
رشح
لغتنامه دهخدا
رشح . [ رَ ] (ع مص ) عرق کردن . (از اقرب الموارد). خوی کردن : رشح رشحاً. (از منتهی الارب ).بیامدن خوی . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). خوی کردن .(آنندراج ). || ترابیدن : رشح الاناء. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). تراویدن . (لغت نامه ٔ مقامات حریر...
-
تراب
لغتنامه دهخدا
تراب . [ ت َ ] (اِمص ، اِ) ترشح بود از آب و روغن که اندک اندک از کوزه و غیره پالایش گیرد و بترابد بیرون . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 22). ترابیدن آب بود. (حاشیه ٔ همان کتاب ). پالائیدن آب بود از جائی . (ایضاًحاشیه ٔ همان کتاب ). فروچکیدن روغن بود از ظرف...
-
پالائیدن
لغتنامه دهخدا
پالائیدن . [ دَ ] (مص ) صافی کردن . صاف نمودن . (برهان ).پالودن . پالیدن . || بیختن : همی پالید خون از حلقه ٔ تنگ زره بیرون برآن گونه که آب نار پالائی به پرویزن . (شهاب مؤید نسفی از المعجم ). || ترابیدن . تراویدن . (فرهنگ اسدی ) : چو آتش برآید بپال...
-
تراویدن
لغتنامه دهخدا
تراویدن . [ ت َ دَ ] (مص ) چکیدن . (جهانگیری ). چکیدن و تراوش کردن آب و امثال آن باشد. (برهان ). رفتن آب به پالا اندک اندک و چکیدن بنرمی و آهستگی . (آنندراج ). چکیدن وتراوش کردن و ترشح نمودن و رشحه رشحه خارج شدن آب و شراب و جز آن . (ناظم الاطباء). تر...
-
ترابنده
لغتنامه دهخدا
ترابنده . [ ت َ ب َ دَ / دِ ] (نف ) تراوش کننده . آنکه تراوش کند : و زمینهاء ترابنده که بزبان خوارزم زناف گویند و بخار و پالیزها تره . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و سوزش شیرینه بیشتر از سوزش سعفه باشد و ترابنده تر از سعفه بود. (ذخیره ٔ خورزمشاهی ).- بافته...
-
زهیدن
لغتنامه دهخدا
زهیدن . [ زِ دَ ](مص ) زاییدن . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زاییدن و تولد کردن . (فرهنگ فارسی معین )... زیهیدن ؛ زادن . پیش آوردن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : چون جان صبر در تن همت بمانده نیست گو قالب نیاز ممان هرگز ...
-
نضح
لغتنامه دهخدا
نضح . [ ن َ ] (ع مص ) آب پاشیدن خانه را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نضح البیت ؛ رشه رشاً ضعیفاً. (تاج العروس ). || آب پاشیدن بر کسی . (از اقرب الموارد). || اشک ریختن چشم . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تنضاح ...