کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترابری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ترابری
مترادف و متضاد
حملونقل
دیکشنری
carriage, draft, freight, haul, haulage, shipment, shipping, transit, transport, transportation
-
جستوجوی دقیق
-
ترابری
واژگان مترادف و متضاد
حملونقل
-
ترابری
دیکشنری فارسی به عربی
نقل
-
ترابری
واژهنامه آزاد
حمل و نقل؛ به آن سو بردن:مرکب از دو بخش ترا به معنی آنسو و فراسو، و بری از فعل بردن. حمل و نقل انسان و حیوان و کالا از جایی به جای دیگر.
-
واژههای مشابه
-
transportation captain
مسئول ترابری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] فردی که مسئولیت وسایل حملونقل را در حین تولید فیلم بر عهده دارد
-
هواگَرد ترابری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] ← هواگَرد حملونقل
-
information transport
ترابری اطلاعات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] بخشی از فعالیتهای جنگ اطلاعات، شامل انتقال دادهها از نقاط جمعآوری به نقاط ذخیرهسازی یا نقاط استفاده از اطلاعات
-
strategic transport aircraft
هواپیمای ترابری راهبردی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] هواگَردی که کاربرد اصلی آن ترابری افراد یا بار در فواصل خیلی طولانی است
-
جستوجو در متن
-
لاجستیک
واژهنامه آزاد
ترابری
-
payload
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ظرفیت ترابری
-
Department of Transportation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وزارت راه و ترابری
-
payloads
دیکشنری انگلیسی به فارسی
payloads، ظرفیت ترابری
-
درشکه و دلیجان
فرهنگ گنجواژه
وسائل ترابری قدیمی.
-
transports
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حمل و نقل، ترابری، حامل، وسیله نقلیه، بارکش، حمل کردن، ترابری کردن، بردن، نقل و انتقال دادن، از خود بیخود شدن، از جا در رفتن