کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تذییل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تذییل
/tazyil/
معنی
۱. ذیل دادن؛ ذیلنویسی کردن؛ نوشتن مطلبی در پایین صفحۀ کتاب.
۲. [قدیمی] دامندار کردن؛ جامه را درازدامن کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تذییل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) ا - دامن دار کردن . 2 - مطلبی را در پایین صفحة کتاب نوشتن .
-
تذییل
لغتنامه دهخدا
تذییل . [ت َذْ ] (ع مص ) درازدامن کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). چیزی را دامن چیزی کردن . (آنندراج ). || نوشتن در ذیل صحیفه علاوه بر آنچه در آن هست . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || (اِ) آنچه پس از تمام کردن کتا...
-
تذییل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tazyil ۱. ذیل دادن؛ ذیلنویسی کردن؛ نوشتن مطلبی در پایین صفحۀ کتاب.۲. [قدیمی] دامندار کردن؛ جامه را درازدامن کردن.
-
واژههای مشابه
-
تذييل
دیکشنری عربی به فارسی
حاشيه نويسي , ضميمه , پيوست , دستگاه فرعي
-
واژههای همآوا
-
تزییل
لغتنامه دهخدا
تزییل . [ ت َزْ ] (ع مص ) جدا وا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). جداوا شدن . (زوزنی ). جدا کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). جدا کردن و پراکنده نمودن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). تفریق . (متن اللغة) (اقرب الموارد) (المنجد). جدا کر...
-
جستوجو در متن
-
دستگاه فرعی
دیکشنری فارسی به عربی
تذييل
-
حاشیه نویسی
دیکشنری فارسی به عربی
تذييل , طفل
-
پیوست
دیکشنری فارسی به عربی
الحاق , تذييل , تسييج , ملحق
-
ضمیمه
دیکشنری فارسی به عربی
ارتباط , اضافة , تذييل , عرضي , مکمل , ملحق
-
درازدامن
لغتنامه دهخدا
درازدامن . [ دِ م َ ] (ص مرکب ) درازدامان . که دامن دراز دارد. طویل الذیل . (دهار): رِفَّل رداء مُذَیَّل ؛ چادر درازدامن . طَبَّة؛ جامه ٔ پیش گشاده ٔ درازدامن . (منتهی الارب ). تذییل ؛ درازدامن کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن صبیح الفقیه . وی از اسماعیل بن رافع روایت دارد. ابوحاتم او را صدوق ذکر می کند و ابن حبان در «تذییل »خود او را از ضعفاء می آورد. ابوالعباس النباتی نیز او را ضعیف می داند ولی قول ، قول ابوحاتم است . (از لسان المیزان ج 2 ص 378).
-
سمعانی
لغتنامه دهخدا
سمعانی . [ س َ ] (اِخ ) ابوسعید عبدالکریم بن محمدبن منصور تمیمی مرازی . شافعی فقیه و مورخ و حافظ حدیث . وی در 562 هَ . ق . بدنیا آمد و در سال 616 هَ . ق . درگذشت . وی به شهرهای دور سفر و با علماء و محدثان ملاقات کرد و از آنان علم آموخت . و گروهی نیز ...