کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تذلل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تذلل
/tazallol/
معنی
۱. خود را خواروذلیل نشان دادن؛ اظهار خواری و فروتنی کردن.
۲. خواری؛ زبونی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خوارنمایی، عاجرنمایی
۲. خود را خوار داشتن،
۳. فروتنی نمودن
فعل
بن گذشته: تذلل کرد
بن حال: تذلل کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تذلل
واژگان مترادف و متضاد
۱. خوارنمایی، عاجرنمایی ۲. خود را خوار داشتن، ۳. فروتنی نمودن
-
تذلل
فرهنگ فارسی معین
(تَ ذَ لُّ) [ ع . ] (مص ل .) خواری نمودن ، فروتنی کردن .
-
تذلل
لغتنامه دهخدا
تذلل . [ ت َ ذَل ْ ل ُ ] (ع مص ) فروتنی کردن و نمودن . (تاج المصادر بیهقی ). فروتنی و تواضع نمودن . (اقرب الموارد) (المنجد). فروتنی نمودن و عجز کردن و خود را خوار داشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). فروتنی نمودن و خود را خوار داشتن . عجز و درخواست کرد...
-
تذلل
دیکشنری عربی به فارسی
دمر خوابيدن , سينه مال رفتن , پست شدن , پست بودن , خزيدن
-
تذلل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tazallol ۱. خود را خواروذلیل نشان دادن؛ اظهار خواری و فروتنی کردن.۲. خواری؛ زبونی.
-
واژههای همآوا
-
تضلل
لغتنامه دهخدا
تضلل . [ ت ُ ض ُل ْ ل ِ / ت ُ ض َل ْ ل ِ ] (ع اِ) باطل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به تضلال شود.
-
تظلل
لغتنامه دهخدا
تظلل . [ ت َ ظَل ْ ل ُ ] (ع مص ) سایه گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تزلل
لغتنامه دهخدا
تزلل . [ ت َ زَل ْ ل ُ ] (ع مص ) لغزش و لغزیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
دمر خوابیدن
دیکشنری فارسی به عربی
تذلل
-
پست شدن
دیکشنری فارسی به عربی
تذلل
-
پست بودن
دیکشنری فارسی به عربی
تذلل
-
سینه مال رفتن
دیکشنری فارسی به عربی
تذلل , زحف
-
خزیدن
دیکشنری فارسی به عربی
ازحف , انزلاق , تذلل , تعلية , دودة , زحف , وحل