کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تدویر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تدویر
/tadvir/
معنی
۱. دور دادن؛ مدور کردن؛ گرد کردن.
۲. (ادبی) = مدور
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. گرد کردن، مدور ساختن
۲. دور دادن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تدویر
واژگان مترادف و متضاد
۱. گرد کردن، مدور ساختن ۲. دور دادن
-
تدویر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) گرد کردن ، درست کردن .
-
تدویر
لغتنامه دهخدا
تدویر. [ ت َدْ ] (ع مص ) گرد کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). گرد و مدور گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گرد گردانیدن چیزی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (المنجد). || گردانیدن چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المن...
-
تدویر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tadvir ۱. دور دادن؛ مدور کردن؛ گرد کردن.۲. (ادبی) = مدور
-
واژههای مشابه
-
epicycle
فلک تدویر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] در الگوی بطلمیوسی سیارات، فلک کوچکی که مرکز آن بر روی فلک حامل حرکت میکند و سیارۀ واقعی بر روی محیط آن قرار دارد
-
تدویر خوردن
لغتنامه دهخدا
تدویر خوردن . [ ت َدْ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) چرخ زدن . (آنندراج ) : فلک ز شکل دواتش همی خورد تدویرقمر ز رفتن کلکش نمی بود سیار.امیر معزی (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
تداویر
لغتنامه دهخدا
تداویر. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تدویر. (ناظم الاطباء) : اجسام ز اجرام و لطافت ز کثافت تدویر زمین را و تداویر زمان را.ناصرخسرو.رجوع به تدویر شود.
-
گردنا
واژگان مترادف و متضاد
۱. تدویر، گردی ۲. پیرامون، گرداگرد
-
مدور
لغتنامه دهخدا
مدور. [ م ُ دَوْ وِ ] (ع ص ) آنکه دور می گرداند. (ناظم الاطباء). گرداننده . (آنندراج ): دَوَّرَه ُ؛ جعله یدور. (متن اللغة). رجوع به تدویر شود. || گرد و مدور گرداننده ٔ چیزی . (آنندراج ). نعت فاعلی است از تدویر به معنی گرد و دایره کردن چیزی را. رجوع ب...
-
گردی
لغتنامه دهخدا
گردی . [ گ ِ ] (حامص ) تدویر. (ناظم الاطباء). استداره . کرویت .
-
گردبرگ
لغتنامه دهخدا
گردبرگ . [ گ ِ ب َ ] (ص مرکب ) گیاهها که برگ نزدیک به تدویر دارند، چون : خطمی و پنیرک و جز آن دو.
-
سملکة
لغتنامه دهخدا
سملکة. [ س َ ل َ ک َ ] (ع مص ) دراز کردن لقمه را در تدویر. (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
صعود تدویری
لغتنامه دهخدا
صعود تدویری . [ ص ُ دِ ت َدْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بودن کوکب است در نطاق سوم و چهارم تدویر.