کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تدمیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تدمیم
لغتنامه دهخدا
تدمیم . [ ت َ ] (ع مص ) طلا کردن دِمام را بر چشم خانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): دمم العین الوجیعة؛ دمها. (متن اللغة). طلا کردن ظاهر چشم را به دمام . (اقرب الموارد). مالیدن ظاهر چشم را بچیزهای مالیدنی مثل دممه ، از باب تفعیل . (شرح ق...
-
تدمیم
لغتنامه دهخدا
تدمیم . [ ت َ] (ع مص ) (از «دم و») خون آلوده گردانیدن کسی را . || آسان کردن برای کسی راه را. || دادن کسی را راهی . || ساختن برای کسی راه را. || نزدیک گردانیدن راه را برای کسی ، یا عام است . حیاک اﷲ و قرب دارک گفتن مر کسی را. || ظاهر شدن برای کسی و بل...
-
جستوجو در متن
-
مدمم
لغتنامه دهخدا
مدمم . [ م ُ دَم ْ م ِ ](ع ص ) طلاکننده ٔ دمام بر چشم خانه . (آنندراج ). آنکه طلا می کند کنار مژگانها را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نعت فاعلی است از تدمیم . رجوع به تدمیم شود.