کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تدمیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تدمیر
/tadmir/
معنی
۱. هلاک کردن.
۲. تباه ساختن؛ نابود کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تباهسازی، نابودسازی، هلاکت
۲. تباه کردن، نابود ساختن، نیست کردن، هلاک کردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تدمیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. تباهسازی، نابودسازی، هلاکت ۲. تباه کردن، نابود ساختن، نیست کردن، هلاک کردن
-
تدمیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) هلاک کردن .
-
تدمیر
لغتنامه دهخدا
تدمیر. [ ت َ ] (ع مص ) هلاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). هلاک کردن و هلاکی افکندن بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات ) (از المنجد) : و اذا اردنا ان ن...
-
تدمیر
لغتنامه دهخدا
تدمیر. [ ت ُ ] (اِخ ) یکی از نواحی اندلس و بر مشرق قرطبه و دارای قراء و قلاع فراوان و مسقطالرأس بسیاری از مشاهیر اسلامی است . رجوع به الحلل السندسیه و معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی شود.
-
تدمیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tadmir ۱. هلاک کردن.۲. تباه ساختن؛ نابود کردن.
-
جستوجو در متن
-
تدامیر
لغتنامه دهخدا
تدامیر. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تدمیر. (ناظم الاطباء).ج ِ تدمیر. هلاکی ها. (آنندراج ). رجوع به تدمیر شود.
-
مدمر
لغتنامه دهخدا
مدمر. [ م ُ دَم ْ م ِ ] (ع ص ) هلاک شده . (فرهنگ فارسی معین ). نعت مفعولی است از تدمیر. رجوع به تدمیر شود.
-
تبهکاری، تبهکاری
واژگان مترادف و متضاد
بدکاری، تدمیر، فساد، فسق، جنایت ≠ نکوکرداری
-
مدمر
لغتنامه دهخدا
مدمر. [ م ُ دَم ْم ِ ] (ع ص ) هلاک کننده . دماربرآورنده . (فرهنگ فارسی معین ). نعت فاعلی است از تدمیر. رجوع به تدمیر شود.
-
تدمیری
لغتنامه دهخدا
تدمیری . [ ت ُ ] (ص نسبی ) منسوبست به تدمیر که از بلاد اندلس می باشد. (انساب سمعانی ).
-
الش
لغتنامه دهخدا
الش . [ اَ ] (اِخ )نام شهری است در اندلس از اعمال تدمیر. مویز آن معروف است و نخلستانهایی خوب دارد. (از معجم البلدان ).
-
اریول
لغتنامه دهخدا
اریول . [ اَ ] (اِخ ) شهری است بمشرق اندلس از ناحیه ٔ تدمیر و بدانجا منسوبست ابوبکر عتیق بن احمدبن الرحمن الازدی الاندلسی الاریولی . (معجم البلدان ).
-
لورقة
لغتنامه دهخدا
لورقة. [ رَ ق َ ] (اِخ ) لُرقه . شهری به اندلس (اسپانیا) از اعمال تدمیر و آن را حصنی و معقلی محکم باشد. (از معجم البلدان ). شهری در جنوب شرقی مرُسیة. (نفح الطیب ).
-
اریوله
لغتنامه دهخدا
اریوله . [ اُ ل َ ] (اِخ )اوریوله . اریواله . رجوع به اریول شود: و یقال ان اریولة هی تدمیر و هی اسم ملک ملکها من قدیم و منه اخذها المسلمون حین الفتح . (نخبة الدهر دمشقی ص 245).