کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تدلیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تدلیس
/tadlis/
معنی
۱. پنهان کردن و پوشانیدن عیب چیزی.
۲. عیب خود یا کالای خود را پنهان ساختن.
۳. فریب دادن.
۴. عوامفریبی.
۵. (تصوف) فسق و فساد کردن در لباس زهد و تقوا؛ آراستن ظاهر به جامۀ زهد و پارسایی برای فریب دادن خلق؛ تظاهر به زهد و تقوا.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تلبیس، عیبپوشی، فریب، حقهبازی، نیرنگبازی، فریبکاری، مکر
۲. فریب دادن، فریفتن
۳. عوامفریبی مردمفریبی
۴. عیب پوشاندن، عیب پنهان کردن
دیکشنری
buncombe, dissemblance, dissimulation, false pretenses
-
جستوجوی دقیق
-
تدلیس
واژگان مترادف و متضاد
۱. تلبیس، عیبپوشی، فریب، حقهبازی، نیرنگبازی، فریبکاری، مکر ۲. فریب دادن، فریفتن ۳. عوامفریبی مردمفریبی ۴. عیب پوشاندن، عیب پنهان کردن
-
تدلیس
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - فریب دادن . 2 - پنهان کردن عیب کسی .
-
تدلیس
لغتنامه دهخدا
تدلیس . [ ت َ ] (اِخ ) شهری بمغرب اقصی ، بر کنار بحر محیط. (معجم البلدان ).
-
تدلیس
لغتنامه دهخدا
تدلیس . [ ت َ ] (ع مص ) پنهان کردن عیب متاع بر خریدار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پوشیدن عیب کالا بر خریدار. (آنندراج ). کتمان عیب کالا بر مشتری . (از اقرب الموارد) (المنجد). کتمان عیب کالا. || پنهان کردن . (متن اللغه ). || (اصطلاح فقه ) عیب متاع...
-
تدلیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tadlis ۱. پنهان کردن و پوشانیدن عیب چیزی.۲. عیب خود یا کالای خود را پنهان ساختن.۳. فریب دادن.۴. عوامفریبی.۵. (تصوف) فسق و فساد کردن در لباس زهد و تقوا؛ آراستن ظاهر به جامۀ زهد و پارسایی برای فریب دادن خلق؛ تظاهر به زهد و تقوا.
-
واژههای مشابه
-
تدلیس و ریا و رزق
فرهنگ گنجواژه
ریاکاری.
-
واژههای همآوا
-
تدلیص
لغتنامه دهخدا
تدلیص . [ ت َ ] (ع مص ) نرم و تابان گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تملیس و تفریق چیزی . (اقرب الموارد). تملیس چیزی . (المنجد): دلص السیل الحجر؛ اذا ملسه ، کقوله صفاً دلصته السیل اخلق . (اقرب الموارد). || نرم گردانیدن زره . (المن...
-
جستوجو در متن
-
مدلس
لغتنامه دهخدا
مدلس . [م ُ دَل ْ ل َ ] (ع ص ) مصنوع . عملی . قلب . (یادداشت مؤلف ). نعت مفعولی است از تدلیس . رجوع به تدلیس شود.
-
مدلسی
لغتنامه دهخدا
مدلسی . [ م ُ دَل ْ ل ِ ] (حامص ) تدلیس . مدلس بودن . فریبکاری . خدعه . ریاکاری . رجوع به مُدَلِّس و تدلیس شود.
-
مدلس
لغتنامه دهخدا
مدلس . [ م ُ دَل ْ ل ِ ] (ع ص ) آنکه تدلیس کند. که عیب مال را از خریدار نهان کند. (یادداشت مؤلف ). پنهان کننده ٔ عیب متاع بر خریدار. (آنندراج ). || مردم فریب . فریبنده . (یادداشت مؤلف ). خدعه کننده . || کسی که خود را مقدس جلوه دهد و نباشد. (فرهنگ ف...
-
چشم دیدی
لغتنامه دهخدا
چشم دیدی . [ چ َ /چ ِ ] (حامص مرکب ) ریاء. ظاهرسازی . تدلیس و تظاهر.
-
dissembling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مخلوط کردن، پنهان کردن، نادیده گرفتن، تلبیس کردن، تدلیس کردن، وانمود کردن، بهانه کردن، خشکه مقدس بودن