کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تدعر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تدعر
لغتنامه دهخدا
تدعر. [ ت َ دَع ْ ع ُ ] (ع مص ) زشت گون و پیسه گردیدن روی کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد). || خبیث و ناپاک شدن . (از المنجد) (از اقرب الموارد) : اخالد هلا اذ سفهت عشیرةکففت لسان السوء ان یتدعرا.(از اقرب ال...
-
جستوجو در متن
-
متدعر
لغتنامه دهخدا
متدعر. [ م ُ ت َ دَع ْ ع ِ ] (ع ص ) روی زشت گون و پیسه . (از منتهی الارب ). زشت گون و پیسه روی . (ناظم الاطباء). و رجوع به تدعر شود.
-
پیسه
لغتنامه دهخدا
پیسه . [ س َ / س ِ ] (ص ) سیاه و سپید بهم آمیخته که بتازی ابلق خوانند. و نیز گویند هر رنگ که با سپید آمیخته باشد. (برهان ). پیستک . (پهلوی ). دورنگ . ابلق . (برهان ). دورنگ وپلنگ و یوز را نیز به این مناسبت دورنگی [ پیسه ] گفته اند. (از انجمن آرا). ار...