کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تدرو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تدرو
لغتنامه دهخدا
تدرؤ. [ ت َ دَرْ رُءْ ] (ع مص ) پنهان شدن از چیزی جهت فریب دادن آنرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پنهان شدن از صیدی برای فریفتن آن . (از اقرب الموارد). پنهان شدن صیاد از صید برای فریب دادن آن . (المنجد). || دست ظلم دراز کردن بر کسی . (منتهی الارب...
-
تدرو
لغتنامه دهخدا
تدرو. [ ت َ دَ ] (اِ) تَدرُج . (دهار). نام مرغی است صحرایی شبیه به خروس ، در نهایت خوش روشی و خوش رفتاری ، و آن را تذرو نیز گویند و معرب آن تدرج است و به تذرو معروف است ، گویند با درخت سرورغبتی دارد... و آن را به دری تورنگ گویند. (انجمن آرا) (آنندراج...
-
جستوجو در متن
-
متدری
لغتنامه دهخدا
متدری ٔ. [ م ُ ت َ دَرْ رِءْ ] (ع ص ) (از «درء») دست ظلم دراز کننده . (آنندراج ). جابر و ستمگر. (ناظم الاطباء). || گستاخ و بی ادب . || کسی که خود را پنهان می کند برای فریب دادن . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تدرؤ شود.
-
تذرو
لغتنامه دهخدا
تذرو. [ ت َ ذَرْوْ ] (اِ) مرغی سخت رنگین است . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 420)(حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). مرغی است رنگین و نیکو. (صحاح الفرس ). نام مرغ دشتی باشد. (فرهنگ جهانگیری ). تذرج است که مرغ صحرایی شبیه به خروس باشد. (برهان ). مرغ معروف خوشرفت...
-
تدرج
لغتنامه دهخدا
تدرج . [ ت َ رُ ](معرب ، اِ) تَذرُج . ج ، تَدارِج . پرنده ای خوش نقش و نگار و بلنددم . (المنجد). دراج ، فارسی است که معرب شده و اصل آن تَدَرو است . (از المعرب جوالیقی ص 91). معرب از تذرو فارسی است ، و بترکی قرقاول و در تنکابن و مازندران تورنگ نامند. ...
-
پنهان
لغتنامه دهخدا
پنهان . [ پ َ / پ ِ ] (ص ، ق ) مخفی . پوشیده . راز. نهان . خافی . خافیة.خفاء.خفی ّ. مُدَغمر. خفوة. دفینة. مستور. باطن . نهفته . دفین . مدفون . مُدَخِمس . (منتهی الارب ). مَخبوّ. مُختفی . نامرئی . متواری . مکتوم . کتیم . در خِفاء. در خُفیه . در سرّ. س...