کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تدثر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تدثر
/tadassor/
معنی
۱. خود را با لباس پوشاندن.
۲. لباس را به خود پیچیدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تدثر
فرهنگ فارسی معین
(تَ دَ ثُّ) [ ع . ] (مص م .) خود را در جامه پیچیدن .
-
تدثر
لغتنامه دهخدا
تدثر.[ ت َ دَث ْ ث ُ ] (ع مص ) جامه بخویشتن درگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). جامه بخویشتن فاگرفتن . (زوزنی ). پوشیدن جامه . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || پوشیدن دثار. (منتهی ال...
-
تدثر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tadassor ۱. خود را با لباس پوشاندن.۲. لباس را به خود پیچیدن.
-
جستوجو در متن
-
تزمل
لغتنامه دهخدا
تزمل . [ ت َ زَم ْ م ُ ] (ع مص ) خویشتن درجامه پیچیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). خود را در جامه پیچیدن . (مجمل اللغة). در پیچیده شدن به جامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تلفف و تدثر. (متن اللغة)...
-
مُدَّثِّرُ
فرهنگ واژگان قرآن
جامه به خود پیچیده - پتو و رو انداز به خود پیچیده (در اصل متدثر بوده ، که از مصدر تدثر مشتق شده ، و معنايش پيچيدن جامه و پتو و امثال آن به خود در هنگام خواب است ، و خطاب در اين جمله به رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) است ، که در چنين حالي بوده ، و ل...
-
متدثر
لغتنامه دهخدا
متدثر. [ م ُ ت َ دَث ْ ث ِ ] (ع ص ) پوشنده ٔ دثار. (آنندراج ). آن که بالاپوش بر خود می پیچد و آن که دثار می پوشد. (ناظم الاطباء). || گشن که بر ماده برآید. (آنندراج ). گشن برآمده ٔ بر ماده . (ناظم الاطباء). || کسی که بر پشت اسب برجهد وبرنشیند. (آنندرا...
-
پوشیدن
لغتنامه دهخدا
پوشیدن . [ دَ ] (مص ) در بر کردن . بتن کردن . در تن کردن . پوشیدن جامه ای را. ملبس شدن . در پوشیدن . بر تن کردن . بر تن راست کردن . لبس . تلبس . مکتسی شدن . اکتساء. (منتهی الارب ). رخت پوشیدن . لتب . (تاج المصادر بیهقی ). التتاب . (منتهی الارب ) : آن...
-
درگرفتن
لغتنامه دهخدا
درگرفتن . [ دَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) گرفتن . مؤثر افتادن . کار کردن . کارگر افتادن . اثر کردن . کارگر شدن . (ناظم الاطباء). تأثیر کردن : گفت من رها نکنم تا جنازه ٔ او در گورستان مسلمانان برند که او رافضی بود و هرچند مردمان بگفتند با آن دانشمند در...