کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تدبیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تدبیر
/tadbir/
معنی
۱. به پایان کاری نگریستن و در آن اندیشیدن.
۲. برای انجام دادن امری فکر و دقت به کار بردن و توجه کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پایاننگری، تمهید، چاره، چارهاندیشی، حزم، درایت، رایزنی، سیاست، شگرد، کیاست، مشورت، مشی، وسیله
برابر فارسی
راهکار، چاره اندیش
فعل
بن گذشته: تدبیر کرد
بن حال: تدبیر کن
دیکشنری
art, circumspection, contrivance, counsel, device, devise, diplomacy, expediency, expedient, idea, maneuver, manoeuvre, policy, politics, reason, resourcefulness, scheme, strategy, tact, tactics, wisdom
-
جستوجوی دقیق
-
تدبیر
واژگان مترادف و متضاد
پایاننگری، تمهید، چاره، چارهاندیشی، حزم، درایت، رایزنی، سیاست، شگرد، کیاست، مشورت، مشی، وسیله
-
تدبیر
فرهنگ واژههای سره
راهکار، چاره اندیش
-
تدبیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) به پایان کاری اندیشیدن . 2 - اندیشیدن . 3 - مشورت کردن . 4 - (اِمص .) پایان بینی . 5 - شور، مشورت .
-
تدبیر
لغتنامه دهخدا
تدبیر. [ ت َ ] (ع مص ) اندیشه کردن در عاقبت کار. (تاج المصادر بیهقی ). پایان کار نگریستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در پس کاری درآمدن و در عقب کاری غور کردن . پایان کاری نگریستن . (غیاث اللغات ). نیکو اندیشیدن ، و خصم بند ولایت گشای از صفات اوس...
-
تدبیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tadbir ۱. به پایان کاری نگریستن و در آن اندیشیدن.۲. برای انجام دادن امری فکر و دقت به کار بردن و توجه کردن.
-
تدبیر
دیکشنری فارسی به عربی
تصميم , جهاز , حيلة , خطة , مستشار , مکيدة ، أجراءٌ
-
تدبیر
واژهنامه آزاد
چاره اندیشی
-
واژههای مشابه
-
تدبير
دیکشنری عربی به فارسی
صرفه جويي , کم خرجي
-
نیک تدبیر
لغتنامه دهخدا
نیک تدبیر. [ ت َ ] (ص مرکب ) نیک رای . نیک اندیش : الا ای نیک مرد نیک تدبیرجوانمردی جهان طبع و جهانگیر.سعدی .
-
بی تدبیر
فرهنگ واژههای سره
نابخرد
-
contingency management, CM 1
تدبیر پیایندی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] روشی مبتنی بر شرطیشدگی کلاسیک که با استفاده از تشویق و تنبیه، احتمال اقدام به مصرف مواد را در مُراجع کاهش میدهد
-
tactical concept
تدبیر راهکنشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] شرح وضعیتی اجمالی که مبنای پذیرفتهای است برای بسط و تکمیل رهنامۀ راهکنشی در آینده
-
concept of operations, commanders concept, CONOPS
تدبیر عملیات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] طرح و تصور فرمانده از یک یا مجموعهای از عملیات
-
تدبیر ساختن
لغتنامه دهخدا
تدبیر ساختن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) تدبیرکردن . اندیشیدن . چاره کردن : اگر صواب بینند به بهانه ٔ شکار برنشینند... تا وی با ابوعبداﷲ و غلامی چند نزدیک ایشان آید و این کار را تدبیری سازند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 220). برحسب آنچه خوانیم تدبیر دیگر میساز...