کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تدافع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تدافع
/tadāfo'/
معنی
۱. دفاع کردن.
۲. [قدیمی] یکدیگر را دفع کردن؛ همدیگر را پس زدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پاتک، پدافند، دفاع، دفع
۲. پسزنی، دفعسازی
۳. پدافند کردن، دفاع کردن ≠ تهاجم، حمله
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تدافع
واژگان مترادف و متضاد
۱. پاتک، پدافند، دفاع، دفع ۲. پسزنی، دفعسازی ۳. پدافند کردن، دفاع کردن ≠ تهاجم، حمله
-
تدافع
فرهنگ فارسی معین
(تَ فُ) [ ع . ] (مص م .) 1 - دفاع کردن . 2 - یکدیگر را پس زدن .
-
تدافع
لغتنامه دهخدا
تدافع. [ ت َ ف ُ ] (ع مص ) یکدیگر را دفع کردن . (زوزنی ). یکدیگر را دور کردن در کارزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تدافع دو مسئله ؛ تناقض آنها. (از اقرب الموارد). || دفع نمودن با همدیگر چیزی را و حواله کردن . (منته...
-
تدافع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tadāfo' ۱. دفاع کردن.۲. [قدیمی] یکدیگر را دفع کردن؛ همدیگر را پس زدن.
-
جستوجو در متن
-
defensive
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دفاعی، مقام تدافع، پدافندی، تدافی، حالت تدافع
-
پاتک
واژگان مترادف و متضاد
تدافع، دفاع، ضدحمله ≠ تک
-
پدافند
واژگان مترادف و متضاد
تدافع، دفاع ≠ حمله
-
دفاع
واژگان مترادف و متضاد
پدافند، تدافع، مدافعه ≠ تک، حمله
-
اندلاظ
لغتنامه دهخدا
اندلاظ. [ اِ دِ ] (ع مص ) تدافع نمودن : اندلظ الماء اندلاظاً؛ تدافع نمود آب . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). اندلظ الماء؛ تدافعکرد آب و در لسان اندفاع است . (از اقرب الموارد).
-
تداعی
واژگان مترادف و متضاد
۱. فراخوانش، همخوانش، یادآوری، بهخاطرآوری ۲. یکدیگر را (فرا)خواندن ≠ تدافع ۳. به خاطر آوردن، به یادآوردن
-
تدافعی
لغتنامه دهخدا
تدافعی . [ ت َ ف ُ ] (ص نسبی ) منسوب به تدافع. - حمله ٔ تدافعی ؛ مقابل حمله ٔ تهاجمی .
-
تداکم
لغتنامه دهخدا
تداکم .[ ت َ ک ُ ] (ع مص ) همدیگر را راندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تدافع قوم . (اقرب الموارد) (المنجد).
-
تهاجم
لغتنامه دهخدا
تهاجم . [ ت َ ج ُ ] (ع مص ) حمله کردن یکی بر دیگری . (از اقرب الموارد). به یکدیگر هجوم کردن . مقابل تدافع. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
ﭐدَّارَأْتُمْ
فرهنگ واژگان قرآن
خود را مبری و یکدیگر را متهم می کردید (در اصل تدارأتم بوده ، و تدارء بمعناي تدافع ومشاجره است ، و از ماده ( د - ر- ء ) است ، که بمعناي دفع است )