کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تخوش
لغتنامه دهخدا
تخوش . [ ت َ خ َوْ وُ ] (ع مص ) کم و اندک کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || لاغر گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). لاغر شدن بعد چاقی . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
-
جستوجو در متن
-
متخوش
لغتنامه دهخدا
متخوش . [ م ُ ت َ خ َوْ وِ ] (ع ص ) نعت است از تخوش . (از اقرب الموارد). و رجوع به تخوش شود.
-
لاغر
لغتنامه دهخدا
لاغر. [ غ َ ] (ص ) مقابل فربه . نزار. باریک . باریک اندام . اَعجف . بات ّ. ابضع. تاک ّ. خجیف . خاسف . خل ّ. رجیع. دانق . رزیح . زک ّ. ساهمة. (شتر...) سودالبطون . سغل ، شنون . شاس . ضئیل . ضعیف . ضمد. ضاوی . عجفاء. غث ّ. غثیث . مدخول . غرا. غراة. مهزو...