کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخنیق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تخنیق
/taxniq/
معنی
۱. خفه کردن؛ فشار دادن گلوی جانداری تا خفه شود.
۲. (ادبی) در عروض، انداختن میم مفاعیلن که فاعیلن بشود و بهجای آن مفعولن بگذارند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تخنیق
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - خفه کردن . 2 - در علم عروض ، حذف کردن «م » از اول «مفاعیلن ».
-
تخنیق
لغتنامه دهخدا
تخنیق . [ ت َ ] (ع مص ) خبه کردن کسی را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). فشردن حلق کسی تا بمیرد. یقال : خنقته العَبْرةُ؛ ای غص بالبکاء حتی کأن الدموع اَخذت بمخنقه ِ. (اقرب الموارد) (المنجد)؛ سخت به گریه افتاد چنانکه گویی گریه گلوی او...
-
تخنیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taxniq ۱. خفه کردن؛ فشار دادن گلوی جانداری تا خفه شود.۲. (ادبی) در عروض، انداختن میم مفاعیلن که فاعیلن بشود و بهجای آن مفعولن بگذارند.
-
جستوجو در متن
-
مخنق
لغتنامه دهخدا
مخنق . [ م ُخ َن ْ ن ِ ] (ع ص ) جلاد و آنکه خفه می کند. خفه کننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تخنیق شود.
-
مخنق
لغتنامه دهخدا
مخنق . [ م ُ خ َن ْ ن َ ](ع ص ) به خبه مرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). خفه کرده و بر خفه مرده . (ناظم الاطباء). || (اِ) جای رسن خبه از گلو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جای طناب در گلوی خفه کرده .(ناظم الاطباء). ||...
-
هزج
لغتنامه دهخدا
هزج . [ هََ زَ ] (ع مص ) سراییدن سرود طرب انگیز. (منتهی الارب ). ترنم و انشاد. (اقرب الموارد). || (اِ) آواز تندر. (منتهی الارب ). صوت الرعد و الذِبّان . (اقرب الموارد). || نوعی از سرود و ترانه ٔطرب انگیز. || آواز با اندکی گرفتگی گلو. || هر کلام متدار...
-
زحاف
لغتنامه دهخدا
زحاف . [ زِ ] (ع مص ) در لغت مرادف زحف بمعنی رفتن و خزیدن است . (از محیط المحیط). رجوع به معنی بعد شود. || (اصطلاح شعر و عروض ) افتادن حرفی است میان دو حرف ، پس یکی بدیگری نزدیک شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). انداختن حرفیست از میان دو...