کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخم افشان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تخم گیری
لغتنامه دهخدا
تخم گیری . [ ت ُ ] (حامص مرکب ) تخم کشی . تخم گرفتن از حیوان نر. رجوع به تخم کشی شود.
-
تخم مرز
لغتنامه دهخدا
تخم مرز. [ ت ُ م َرْزْ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان ولایت در بخش حومه ٔ شهرستان مشهد است که در 13هزارگزی شمال باختری مشهد و دوهزارگزی شمال شوسه ٔ عمومی مشهد به قوچان قرار دارد. جلگه ای معتدل است و 110 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و شغ...
-
تخم مرغی
لغتنامه دهخدا
تخم مرغی . [ ت ُ م ِ م ُ ] (ص نسبی ) بیضی . بشکل تخم مرغ . چون تخم مرغ از حیث شکل : کلاه تخم مرغی . || در تداول به فروشنده ٔ تخم مرغ هم اطلاق میشود.
-
تخم یله
لغتنامه دهخدا
تخم یله . [ ت ُ ی َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) دارویی که به هندی پلاس پاپرا نامند. (از الفاظ الادویه ).
-
پنبه تخم
لغتنامه دهخدا
پنبه تخم . [ پَم ْ ب َ /ب ِ ت ُ ] (اِ مرکب ) پنبه دانه . بزر پنبه . بذر پنبه .
-
پاکیزه تخم
لغتنامه دهخدا
پاکیزه تخم . [ زَ /زِ ت ُ ] (ص مرکب ) از نسل پاک . پاک نژاد : بدو گفت شاه ای دلیر جوان که پاکیزه تخمی و روشن روان .فردوسی .
-
تری تخم
لغتنامه دهخدا
تری تخم . [ ت ْ ت َ ] (اِخ ) پسرویدرن و برادر استاتیرا (زن اردشیر پسر داریوش دوم ). که آمس تریس دختر داریوش را بزنی گرفت و چون پدرش درگذشت به جای او والی شد و عاشق خواهرخود رُکسانَه گردید و در صدد قتل آمس تریس برآمد ولی توطئه ٔ او کشف شد و داریوش یکی...
-
چهل تخم
لغتنامه دهخدا
چهل تخم . [ چ ِ هَِ ت ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشت رود بخش فهرج شهرستان بم . در 25هزارگزی باختر فهرج و 2هزارگزی شوسه ٔ بم به زاهدان واقع است ، 465 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات ، خرما و حنا است . شغل اهالی کشاورزی است . (از فرهن...
-
چهل تخم
لغتنامه دهخدا
چهل تخم . [ چ ِ هَِ ت ُ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان بم در دوهزارگزی شمال باختری بم و 4 هزارگزی شمال شوسه ٔ کرمان به بم واقع است ، 470 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و خرماست اهالی به کشاورزی اشتغال دارند. (از ف...
-
چیتهرن تخم
لغتنامه دهخدا
چیتهرن تخم . [ رَ ت َ ] (اِخ ) نام سرداری از طایفه ٔ سارگاتیا که معنی آن تهم چهر یا دلیرنژاد و پهلوان تخمه است . (پورداود فرهنگ ایران باستان ص 209). رجوع به چیترتخم شود.
-
خوش تخم
لغتنامه دهخدا
خوش تخم . [ خوَش ْ / خُش ْ ت ُ ] (ص مرکب ) آنکه فرزندان نیک آرد. آنکه فرزندان خوب آورد. (یادداشت مؤلف ).
-
پاکیزه تخم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] pākizetoxm پاکنژاد؛ پاکزاد؛ از نسل پاک.
-
پنبه تخم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) pambetoxm = پنبهدانه
-
تخم گذار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) (زیستشناسی) toxmgozār جانوری که تخم بگذارد و بهوسیلۀ تخم تولیدمثل کند.
-
تخم مرغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) toxmemorq جسمی تقریباً بیضوی با پوستی نسبتاً محکم که در شکم مرغ خانگی تولید میشود، و از چند قسمت تشکیل میشود: ۱) پوست آهکی که دارای منافذ ریز برای تنفس نطفه است، ۲) پوست نازکی که در داخل پوست آهکی وجود دارد، ۳) آلبومین یا سفیدۀ ت...