کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخممرغی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تخم
لهجه و گویش تهرانی
زاده
-
obovate, inversely ovate
واژتخممرغی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی بخش یا اندامی به شکل تخممرغ وارونه در گیاهان که قسمت پهن آن به سمت بالا یا نزدیک به رأس باشد
-
dockage
دانهمرغی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] مواد خارجی همراه با گندم مانند بذر علفهای هرز و سایر غلات و سنگریزه که بهآسانی جدا میشوند
-
زبان مرغی
لغتنامه دهخدا
زبان مرغی . [ زَ ن ِ م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی زبان ساختگی است که در ایران وجود دارد و پس از زبان زرگری معروفترین زبانهای ساختگی است . در این زبان «ر» و «غ » در میان حروف کلمات اضافه میگردد. رجوع به زقزقه شود.
-
قلعه مرغی
لغتنامه دهخدا
قلعه مرغی . [ ق َ ع َ م ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان غار بخش ری شهرستان تهران ، واقع در 9هزارگزی شمال باختری ری و جنوب باختری و متصل به شهر تهران . این ده در جلگه قرارگرفته و هوایی معتدل دارد. سکنه ٔ آن 20تن است . آب آن از قنات و رود کن و محصول آن غ...
-
گو مرغی
لهجه و گویش تهرانی
خاکستری تیره، عبوس و صورت درهم کشیده
-
چینی مرغی
لهجه و گویش تهرانی
نوعی ظرف گران بها که از چین میاوردند
-
قال مرغی
لهجه و گویش تهرانی
قلعه مرغی
-
تخم افشاندن
واژگان مترادف و متضاد
بذرافشاندن، بذر ریختن، تخم کاشتن، زراعت کردن
-
هری تخم
لغتنامه دهخدا
هری تخم . [ هََ ت ُ ] (اِ مرکب ) بزرقطونا. اسفرزه . (یادداشت به خط مؤلف از مهذب الاسماء). رجوع به بزرقطونا و اسفرزه و هرول و هروی شود.
-
تخم جن
فرهنگ فارسی معین
(تُ مِ جِ)(اِمر.) (کن .) 1 - کودک ناآرام . 2 - بچة زبر و زرنگ . 3 - لفظ محبت آمیز میان دوستان نزدیک .
-
تخم مرغ
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ مُ) (اِمر.) بیضة مرغ ، تخم ماکیان .
-
تخم افشاندن
لغتنامه دهخدا
تخم افشاندن . [ ت ُ اَ دَ ] (مص مرکب ) تخم ریختن . تخم انداختن . تخم در زمین افکندن .
-
تخم بهار
لغتنامه دهخدا
تخم بهار. [ ت ُ م ِ ب َ ] (اِخ ) در بیت ذیل مراد برج حَمَل است : چرا کواکب را اول از زحل گفتندبطبع آتش از بهر چیست تخم بهار.در جامعالحکمتین آرد: ... اما جواب آنچه همی گوید که چرا تخم بهار بطبع آتش است آنست که گوییم : غرضش آنست از این سؤال که همی پرس...
-
تخم پاشیدن
لغتنامه دهخدا
تخم پاشیدن . [ ت ُ دَ ] (مص مرکب ) بزر افشاندن . تخم افشاندن . تخم افشانی کردن .