کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخمیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تخمیر
/taxmir/
معنی
۱. خمیر کردن؛ سرشتن.
۲. مایه زدن به خمیر.
۳. رسیدن شراب.
۴. (شیمی) فعلوانفعال شیمیایی که در آن باسیلها و باکتریها مواد قندی را به الکل و انیدریدکربنیک تبدیل میکنند. در اثر تخمیر ترکیب شیمیایی ماده و طعم و بو و شکل آن تغییر مییابد.
〈 تخمیر شیری: (شیمی) تخمیری که ترش شدن شیر در اثر تولید اسید لکتیک از لاکتوز شیر صورت میگیرد.
〈 تخمیر الکلی: (شیمی) تخمیری که از تولید الکل و گازکربنیک از قندهای ساده مانند گلوکز صورت میگیرد.
〈 تخمیر سرکهای: (شیمی) تخمیری که از تبدیل الکل اتیلیک به سرکه بهواسطۀ تٲثیر باکتری مخصوص صورت میگیرد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. مخمرشدگی، تجزیهشیمیایی
۲. خمیر کردن، سرشتن، مایه زدن، مخمر ساختن
برابر فارسی
مایه زن
دیکشنری
fermentation, zymo-
-
جستوجوی دقیق
-
تخمیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. مخمرشدگی، تجزیهشیمیایی ۲. خمیر کردن، سرشتن، مایه زدن، مخمر ساختن
-
تخمیر
فرهنگ واژههای سره
مایه زن
-
fermentation
تخمیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] فرایندی کارمایهزا (energy-yielding) که در آن دگرگشت ترکیبات آلی به ترکیبات سادهتر را ریزاندامگانها بهصورت بیهوازی انجام میدهند
-
تخمیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - سرشتن ، مایه زدن . 2 - رسیدن شراب . 3 - ترشیده شدن .
-
تخمیر
لغتنامه دهخدا
تخمیر. [ ت َ ] (ع اِ) سطحی از گل و گچ کرده و خطوطی به اقتضای حال بر آن کشیده که پاره آجرهای خرد و درشت تراشیده ای بر آن خطوط نهند و با گچ آن آجرها را بهم استوار کنند و مجموع را چون گُلی در نماها نهند زینت را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
تخمیر
لغتنامه دهخدا
تخمیر. [ ت َ ] (ع مص ) پوشانیدن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پوشانیدن روی . (اقرب الموارد) (المنجد). || مایه کردن در خمیر و گذاشتن آرد و گل ومانند آن را تا خمیر شود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). مایه کردن در خمیر. (از المنجد...
-
تخمیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taxmir ۱. خمیر کردن؛ سرشتن.۲. مایه زدن به خمیر.۳. رسیدن شراب.۴. (شیمی) فعلوانفعال شیمیایی که در آن باسیلها و باکتریها مواد قندی را به الکل و انیدریدکربنیک تبدیل میکنند. در اثر تخمیر ترکیب شیمیایی ماده و طعم و بو و شکل آن تغییر ...
-
تخمیر
دیکشنری فارسی به عربی
اختمار
-
واژههای مشابه
-
تخمير
دیکشنری عربی به فارسی
بوسيله جوشاندن وتخمير ابجوساختن , دم کردن , سرشتن , اميختن , اختلا ط
-
fermentation product
محصول تخمیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] محصولات شیمیایی تخمیر میکربی
-
fermentation technology
فنّاوری تخمیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] فنّاوریها و روشهایی که در تولید مواد غذایی خاص با استفاده از تخمیر میکربی کاربرد دارند
-
bottom fermentation
تهتخمیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] نوعی فرایند تخمیر که در کف تخمیرگاه و در حرارت پایین با سرعتی کم انجام میشود و حبابهای دیاکسیدکربن تولیدشده از کف تخمیرگاه به طرف بالا حرکت میکنند
-
extractive fermentation
تخمیر استخراجی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] تخمیری که در آن فراوردههای حاصل از تخمیر همزمان استخراج میشود
-
solid state fermentation, SSF1
تخمیر جامد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] نوعی فرایند تخمیر که در آن هم بستر و هم فضای کشت برای ریزاندامگانها جامد هستند