کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخمککامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
oogamete
تخمککامه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] یاختۀ بزرگ جنسی مادۀ غیرمتحرک
-
واژههای مشابه
-
کامه
لغتنامه دهخدا
کامه . [ م َ / م ِ ] (اِ) کام و مراد و خواهش و مطلب و مقصد باشد. (برهان ) (غیاث ) (فرهنگ نظام ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) : کسی کآورد رازدل را پدیدز گیتی به کامه نخواهد رسید. ابوشکور بلخی .اگر ز آمدن دم زنی یک زمان برآید همه کامه ٔ بدگمان . فردوسی...
-
کامه
لغتنامه دهخدا
کامه . [ م ِه ْ ] (ع ص ) خودرأی و سرگشته . (منتهی الارب ). خودرأی و سرگشته که نمیداند کجا میرود. (ناظم الاطباء).
-
gamete
کامه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] یاختۀ جنسی که در فرایند لقاح و تشکیل تخم شرکت میکند
-
کامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kāmak] [قدیمی] kāme =کام۱
-
کامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] kāme =مرجان
-
کامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kāme =آبکامه
-
کامه
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ په . ] (اِ.) 1 - مراد، آرزو. 2 - مرجان .
-
کامه
واژهنامه آزاد
(مِ) (اِ) منظور، مقصود، مراد.
-
کامه
واژهنامه آزاد
ماست چکیده - کَمَه
-
تخمک
واژگان مترادف و متضاد
۱. تخمچه، تخم ۲. بذر ۳. نطفه ۴. تخمه
-
تخمک
فرهنگ فارسی معین
(تُ مَ) (اِمر.) یاختة جنسی و تولید مثل در زن .
-
تخمک
لغتنامه دهخدا
تخمک . [ ت ُ م َ ] (اِ مصغر) مصغر تخم . رجوع به تخمه شود. || (اصطلاح گیاه شناسی ) در گیاه شناسی ، دانه های کوچکی است که درون تخمدان به وجود می آید و بر اثر رشد به دانه تبدیل می گردد.آقای گل گلاب آرد: اگر در داخل تخمدان برشی داده شود در داخل آن اجسامی...
-
تخمک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) toxmak یاختۀ جنسی تولیدمثل ماده.