کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخلیه 3 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تخلیه کردن
لغتنامه دهخدا
تخلیه کردن . [ ت َ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خالی کردن . (ناظم الاطباء).
-
تخلیه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اخل ، اِخْلاءٌ
-
دریچه تخلیه
دیکشنری فارسی به عربی
حوض
-
تخلیه کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أَجْلي ، أخلي
-
compressor discharge pressure
فشار تخلیۀ فشردهساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی، علوم نظامی] فشار هوای تخلیهشدهای که در حالت روشن در قسمت پخشکن جریان دارد
-
ground water discharge 1
تخلیۀ آب زیرزمینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] برداشت آب از زون اشباع از آب در زیر زمین
-
disembarkation 1, unloading 2
تخلیۀ بار 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] خالی کردن بار از هواگَرد
-
spark discharge
تخلیۀ جرقهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ← جرقه
-
gutting
تخلیۀ شکم ماهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] فرایند تخلیۀ اندامهای درونی ماهی
-
corona discharge
تخلیۀ هالهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] تخلیۀ الکتریکی غالباً درخشندهای که در سطح جسم رسانا یا در فاصلۀ بین دو جسم رسانا در خط انتقال، هنگامی که گرادیان پتانسیل از حد بحرانی خود فراتر رود، اتفاق میافتد
-
clearance lost time
زمان هدررفتۀ تخلیه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] مدتزمان بین مراحل چراغ راهنمایی که در طی آن هیچ حرکتی در تقاطع صورت نمیگیرد
-
grab discharge clause
شرط تخلیه با کاسچنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] بندی در اجارهنامۀ کشتی مربوط به تخلیۀ کالای فلهای با کاسچنگ که براساس آن کلیۀ هزینههای اضافی اعم از کرایه و دیرانه بر عهدۀ حملکنندۀ کالاست
-
تخلیه مزاج کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اخل
-
دستور تخلیه صادر کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أمَرَ بالاخْلاءِ
-
تخلیه کردن (بار و مسافر)
دیکشنری فارسی به عربی
انزل