کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخلیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تخلیه
/taxliye/
معنی
۱. خالی کردن؛ تهی ساختن.
۲. رها کردن؛ واگذاشتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تهی ساختن، خالی کردن
۲. تهیسازی
۳. تهی، خالی
۴. اخراج، پاکسازی
۵. خالیسازی
برابر فارسی
تهی سازی، تهی کردن
فعل
بن گذشته: تخلیه کرد
بن حال: تخلیه کن
دیکشنری
discharge, disembarkation, exhaustion, pullout
-
جستوجوی دقیق
-
تخلیه
واژگان مترادف و متضاد
۱. تهی ساختن، خالی کردن ۲. تهیسازی ۳. تهی، خالی ۴. اخراج، پاکسازی ۵. خالیسازی
-
تخلیه
فرهنگ واژههای سره
تهی سازی، تهی کردن
-
تخلیه
فرهنگ فارسی معین
(تَ یِ) [ ع . تخلیة ] (مص م .) 1 - تهی کردن ، خالی کردن . 2 - خارج کردن چیزی یا کسی از جایی .
-
تخلیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تخلیَة] taxliye ۱. خالی کردن؛ تهی ساختن.۲. رها کردن؛ واگذاشتن.
-
تخلیه
دیکشنری فارسی به عربی
اطلاق
-
واژههای مشابه
-
تخلیة
لغتنامه دهخدا
تخلیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) گذاشتن کار را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || دست بداشتن و راه وادادن . (تاج المصادر بیهقی ). رها کردن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). رها کردن کسی را. (منتهی الارب...
-
ejection fraction
نسبت تخلیه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] حجم خون موجود در بطنها در پایان دیاستول (diastole) که در زمان سیستول (sistole) تخلیه میشود
-
exhaust stroke
مرحلۀ تخلیه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] مرحلۀ چهارم از مراحل چهارگانۀ چرخۀ کار موتورهای درونسوز چهارزمانه که درطی آن گازهای حاصل از احتراق از سیلندر خارج میشود
-
water key
کلید تخلیه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] دریچۀ کوچکی در انتهای سازهای بادی برنجی برای خارج کردن رطوبت جمعشدۀ داخل ساز
-
تخلیه کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خالی کردن، تهی ساختن ۲. پیاده کردن ≠ بار زدن، بار کردن ۳. بیرون آوردن، بیرون ریختن
-
exhaust 2
تخلیه 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] فرایند خارج شدن دود از داخل سیلندر
-
تخلیه 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ← تخلیۀ الکتریکی
-
discharge 4
تخلیه 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] ← تخلیۀ بار 2
-
unloading 1, discharge 3, discharging
تخلیه 4
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] خالی کردن بار شناور