کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخلیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تخلیل
/taxlil/
معنی
۱. (فقه) فروکردن انگشتان در میان موهای ریش، برای رسیدن آب به موها.
۲. [قدیمی] داخل کردن انگشتان دو دست در میان هم هنگام وضو گرفتن.
۳. [قدیمی] خلال کردن دندان؛ چیزی از لای دندان درآوردن.
۴. [قدیمی] ترش شدن و فاسد شدن آب انگور، یا سرکه شدن آن.
۵. [قدیمی] سرکه ساختن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تخلیل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - خلال کردن دندان . 2 - داخل هم کردن انگشتان دست هنگام وضو گرفتن برای رسیدن آب لای انگشتان .
-
تخلیل
لغتنامه دهخدا
تخلیل . [ ت َ ] (ع مص ) خلال کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خلال کردن دندان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || سرکه شدن . (زوزنی ). سرکه گردیدن عصیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب المو...
-
تخلیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taxlil ۱. (فقه) فروکردن انگشتان در میان موهای ریش، برای رسیدن آب به موها.۲. [قدیمی] داخل کردن انگشتان دو دست در میان هم هنگام وضو گرفتن.۳. [قدیمی] خلال کردن دندان؛ چیزی از لای دندان درآوردن.۴. [قدیمی] ترش شدن و فاسد شدن آب انگور، یا...
-
جستوجو در متن
-
analyst
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحلیلگر، روانکاو، استاد تجزیه، تخلیل گر، فرگشا
-
analysts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحلیلگران، روانکاو، استاد تجزیه، تخلیل گر، فرگشا
-
اظافر
لغتنامه دهخدا
اظافر. [ اَ ف ِ ] (ع اِ) ج ِ اظفور. (اقرب الموارد). رجوع به اظفور شود: و یستحب تخلیل اللحیة و تقلیم الاظافر. (یادداشت مؤلف ).
-
لحیة
لغتنامه دهخدا
لحیة. [ ل ِح ْ ی َ ] (ع اِ) ریش . محاسن شعر الخدین و الذقن . ج ، لِحی ̍، لُحی ̍. (منتهی الارب ). لحوی منسوب بدان است . (آنندراج ). و هما لحیتان : اللحیة لیة ما لم تطل من الطلیة : لحیه ٔ طاهربن ابراهیم لحیه ای هست ازدر تعظیم . ؟ (از تاریخ بیهقی ص 127)...
-
طهارت
لغتنامه دهخدا
طهارت . [ طَ رَ ] (از ع ، مص ) پاک گردیدن . یقال : طهر طهراً و طهارة. (منتهی الارب ). پاک شدن . (آنندراج ) (دهار). پاکی . (آنندراج ) : تقوای نفس ما بطواف ِ پیاله است جائی که باده نیست طهارت نمی کنم . علیقلی بیک ترکمان (از آنندراج ). || نمازی بودن . م...