کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخلیط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تخلیط
/taxlit/
معنی
مخلوط کردن؛ درهم کردن؛ به هم آمیختن؛ آمیخته کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تخلیط
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - درهم کردن ، مخلوط کردن .
-
تخلیط
لغتنامه دهخدا
تخلیط. [ ت َ ] (ع مص ) برآمیختن . (دهار). آمیخته کردن . (زوزنی ) (آنندراج ). آمیختن . (غیاث اللغات ). آمیختن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (المنجد). || آمیختن بعض کار را با بعض و فساد افکندن در آن . (منتهی الارب ) (ناظم الا...
-
تخلیط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taxlit مخلوط کردن؛ درهم کردن؛ به هم آمیختن؛ آمیخته کردن.
-
واژههای مشابه
-
تخلیط کردن
لغتنامه دهخدا
تخلیط کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) افساد. فتنه کردن . دوبهم زنی . مُضَرّبی . تضریب کردن : هرچند اگر تخلیطی کند پنهان نماند. (مجالس سعدی ). چون بر مضمون وقوف یافت بدانست که غلام تخلیطی کرده . (مجالس سعدی ). رجوع به تخلیط شود.
-
کثره تخلیط
واژهنامه آزاد
دروغ آمیختن و آمیختن باطل در چیزی
-
واژههای همآوا
-
تخلیة
لغتنامه دهخدا
تخلیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) گذاشتن کار را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || دست بداشتن و راه وادادن . (تاج المصادر بیهقی ). رها کردن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). رها کردن کسی را. (منتهی الارب...
-
جستوجو در متن
-
مخلط
فرهنگ فارسی معین
(مُ خَ لِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - آمیخته کننده . 2 - فساد کننده ، تخلیط کننده ، دو به هم زدن .
-
تبکیل
لغتنامه دهخدا
تبکیل . [ ت َ ] (ع مص ) تخلیط. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). آمیختن سخن و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
مثغثغ
لغتنامه دهخدا
مثغثغ. [ م ُ ث َ ث ِ ] (ع ص ) آن که سخن از میان دندانها گوید و تخلیط کند در آن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط).
-
برآمیختن
لغتنامه دهخدا
برآمیختن . [ ب َ ت َ] (مص مرکب ) ممزوج کردن . مخلوط کردن . آمیختن . درهم کردن . تخلیط. (دهّار). اختلاط. رجوع به آمیختن شود.
-
تشاوش
لغتنامه دهخدا
تشاوش . [ ت َ وُ ] (ع مص ) درآمیخته شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اختلاط قوم . (از متن اللغة). تهاوش . (اقرب الموارد) (المنجد). صاغانی گوید: که تشاوش مانند تشوش است و ابومنصور گوید آنرا در عرب اصلی نیست و از کلام مولدین است و اصل آن...
-
انباج
لغتنامه دهخدا
انباج . [ اِم ْ ] (ع مص ) سخن آمیخته و ناپیدا گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تخلیط در کلام . (از اقرب الموارد). || بر پشته نشستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بر نباج (پشته ) نشستن . (از اقرب الموارد).