کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخصیص دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تخصیص دادن
مترادف و متضاد
اختصاصدادن، ویژه گردانیدن
دیکشنری
allocate, allot, appropriate, assign, designate, destine, earmark
-
جستوجوی دقیق
-
تخصیص دادن
واژگان مترادف و متضاد
اختصاصدادن، ویژه گردانیدن
-
تخصیص دادن
لغتنامه دهخدا
تخصیص دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) خاص کردن . (ناظم الاطباء). مخصوص گردانیدن چیزی را برای امری : فلان سرمایه اش را برای توسعه ٔ فرهنگ تخصیص داد.
-
تخصیص دادن
دیکشنری فارسی به عربی
اعط , تصميم , تقسيم , خصص , مرشح
-
واژههای مشابه
-
تخصيص
دیکشنری عربی به فارسی
تخحيص
-
allocation unit
واحد تخصیص
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] چند بخش دیسک که در حکم یک واحد عمل میکنند
-
frequency allocation
تخصیص بسامد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] تعیین بخشی از طیف بسامد رادیویی برای کاربردی مجاز
-
allocatable
تخصیصپذیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] منبعی که قابل تخصیص باشد
-
تخصیص تصادفی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] ← تخصیص تصادفی سفر
-
weapon allocations
تخصیص سلاح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] انتخاب سلاحی خاص برای حمله به تهدیدی خاص پس از دریافت دستور درگیری
-
تخصیص ظرفیتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] ← تخصیص ظرفیتی سفر
-
تخصیص فزاینده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] ← تخصیص فزایندۀ سفر
-
تخصیص قطعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] ← تخصیص قطعی سفر
-
determiner
تخصیصگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] واحدی دستوری که مصداقهای بالقوۀ گروه اسمی را محدود میکند
-
restriction of meaning, specialization, narrowing
تخصیص معنایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] فرایند محدود شدن معنی واژه به یک یا چند مصداق آن