کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخشا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تخشا
/to(a)xšā/
معنی
کوشنده؛ کوشا.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تخشا
فرهنگ نامها
(تلفظ: toxšā) (پهلوی) کوشنده ، سعی کننده ، کوشا.
-
تخشا
لغتنامه دهخدا
تخشا. [ ت َ ] (نف ) کوشنده و ساعی . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). سعی کننده و کوشنده . (برهان ) (ناظم الاطباء).نعت فاعلی (صفت مشبهه ) از تخشیدن . پهلوی «توخشاک » ، پازند «توخشا» . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). دیگر اینکه حرف «ته...
-
تخشا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [پهلوی: tuxšāk] [قدیمی] to(a)xšā کوشنده؛ کوشا.
-
واژههای همآوا
-
تخشع
فرهنگ فارسی معین
(تَ خَ شُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - فروتنی کردن . 2 - تضرع کردن .
-
تخشع
لغتنامه دهخدا
تخشع.[ ت َ خ َش ْ ش ُ ] (ع مص ) فروتنی نمودن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تضرع . (اقرب الموارد) (از قاموس ). تکلف خشوع . (اقرب الموارد). فروتنی و عجز کردن . (غیاث اللغات ). تخشع و تخاشع؛ تکلف خشوع . (المنجد). تضرع کردن . (منته...
-
تخشع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taxaššo' ۱. تضرع و لابه کردن.۲. فروتنی کردن.
-
تَخْشَعَ
فرهنگ واژگان قرآن
که خاشع شود(کلمه خشوع به معناي تأثر خاصي است که به دنبال مشاهده عظمت و کبريا در قلب پيدا ميشود )
-
جستوجو در متن
-
تخس
لغتنامه دهخدا
تخس . [ ت ُ] (ص ) بچه ٔ شرور و شیطان . (فرهنگ نظام ). در تداول عوام و زنان ، صفت کودکان بی آرام و شیطان . سخت مولع به بازی و بهانه گرفتن و اذیت کردن کسان و این صفت را برای کودکان تا چهارده و شانزده سالگی آرند. سخت شریر و شوخ . گمان می کنم این کلمه از...
-
تخشیدن
لغتنامه دهخدا
تخشیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) بالا نشستن . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صدر مجلس نشستن . (ناظم الاطباء). قیاس شود با: پارسی باستان «همتخشی » ، «همتخشتا» ، ریشه ٔ اوستائی «ثوخش » ، «ثوخش َ» ، غیور، باهمت ، «ثوخشه » ، «ثوخشیشت َ» ، پهلوی «توخشیتن » ...