کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تخس
/tax[a]s/
معنی
۱. تفس؛ گرمی؛ حرارت.
۲. تپش دل از غم و رنج.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
خودسر، سرکش، لجوج، نافرمان، یکدنده ≠ حرفشنو
دیکشنری
bad, menace, mischievous, naughty, rascally, wanton, wild
-
جستوجوی دقیق
-
تخس
واژگان مترادف و متضاد
خودسر، سرکش، لجوج، نافرمان، یکدنده ≠ حرفشنو
-
تخس
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (ص .) (عا.) 1 - بچة شیطان و بازیگوش . 2 - حرف نشنو، سرکش .
-
تخس
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) 1 - گرما، حرارت . 2 - تپش قلب از رنج و اندوه .
-
تخس
لغتنامه دهخدا
تخس . [ ت َ ] (اِخ ) مشرق وی حدود چگل است و جنوب وی خلخ است و کوهستانهای خلخ ، ومغرب وی گروهی از فرخیزیانند و شمال وی چگل است . و این ناحیتی است بسیار بانعمت تر از چگل و از آنجا مشک و مویهای گوناگون خیزد و خواسته شان اسب است و گوسپند و موی و خرگاه و ...
-
تخس
لغتنامه دهخدا
تخس . [ ت َ خ َ / ت َ ] (اِ) تافتن دل باشد از غم و الم و به این معنی بجای حرف اول ، بای ابجد نیز آورده اند. (از برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). تافتن دل از غم و الم . (ناظم الاطباء). بمعنی تحس . از غم و غصه دلگیر و متغیرالاحوال شدن . (از لسان العجم ش...
-
تخس
لغتنامه دهخدا
تخس . [ ت ِ خ ِ ] (اِخ ) کوهی مقدس در ولایت گیم نیاس مشرف بر دریای سیاه : روز پنجم یونانیها به کوه مقدس رسیدند. نام این کوه تخس است . وقتی که یونانیهای دسته ٔ اول از کوه بالا رفتند به قله ای رسیدند و دریا را مشاهده کردند [ مقصود دریای سیاه است ]. فری...
-
تخس
لغتنامه دهخدا
تخس . [ ت ُ خ َ ] (ع اِ) دلفین و آن جانوری است دریایی که غریق را به پشت خود یاری دهد تا غرق نشود. (منتهی الارب ). دلفین که نوعی از جانوران دریائی باشد. (ناظم الاطباء). جانوری دریایی معروف به دلفین . (اقرب الموارد). دُخَس . رجوع به دلفین شود.
-
تخس
لغتنامه دهخدا
تخس . [ ت ُ] (ص ) بچه ٔ شرور و شیطان . (فرهنگ نظام ). در تداول عوام و زنان ، صفت کودکان بی آرام و شیطان . سخت مولع به بازی و بهانه گرفتن و اذیت کردن کسان و این صفت را برای کودکان تا چهارده و شانزده سالگی آرند. سخت شریر و شوخ . گمان می کنم این کلمه از...
-
تخس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tax[a]s ۱. تفس؛ گرمی؛ حرارت.۲. تپش دل از غم و رنج.
-
تخس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] toxs شریر و مردمآزار.
-
تخس
واژهنامه آزاد
عبوس و اخمو و بداخلاق
-
واژههای مشابه
-
تخس کردن
فرهنگ فارسی معین
(تَ. کَ دَ) (مص م .) تقسیم کردن ، قسمت کردن .
-
تخس کردن
لغتنامه دهخدا
تخس کردن . [ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، تقسیم کردن . بخش بخش به کسان مختلف دادن ، چنانکه پولی را بقرض دادن به چندین کس .توزیع کردن . پراکندن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
تُخس کردن
لهجه و گویش تهرانی
پخش کردن،قسمت کردن