کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخدیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تخدیر
/taxdir/
معنی
بیحس کردن؛ کرخ کردن؛ سست کردن؛ بیحس کردن عصب.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بیحس، سست، کرخ، کرخت
۲. بیحس کردن، سست کردن، کرخت کردن
دیکشنری
narcotization
-
جستوجوی دقیق
-
تخدیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیحس، سست، کرخ، کرخت ۲. بیحس کردن، سست کردن، کرخت کردن
-
narcosis
تخدیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] کاستن غیراختصاصی و قابل برگشت عملکرد دستگاه عصبی مرکزی براثر مواد مخدر و داروهای افیونی
-
تخدیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - سست کردن . 2 - بی حس کردن .
-
تخدیر
لغتنامه دهخدا
تخدیر. [ ت َ ] (ع مص ) پردگی گردانیدن زن . (تاج المصادر بیهقی ). پردگی گردانیدن . (زوزنی ). پردگی گردانیدن دختر. (از اقرب الموارد) (از المنجد). مقیم بودن دختر در خدر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سست گرداندن عضوی . (از اقرب الموارد) (...
-
تخدیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taxdir بیحس کردن؛ کرخ کردن؛ سست کردن؛ بیحس کردن عصب.
-
واژههای مشابه
-
تخدير
دیکشنری عربی به فارسی
بيهوشي , هوش بري , حالت بي حسي وخواب الودگي , بي حالي
-
تخدیر کردن
لغتنامه دهخدا
تخدیر کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بی حس نمودن و سست کردن اندام و جز آن . (ناظم الاطباء).
-
تخدیر کردن
دیکشنری فارسی به عربی
عقار
-
جستوجو در متن
-
هوش بری
دیکشنری فارسی به عربی
تخدير
-
حالت بی حسی وخواب الودگی
دیکشنری فارسی به عربی
تخدير
-
بی حالی
دیکشنری فارسی به عربی
تخدير
-
هان و هان
فرهنگ گنجواژه
تخدیر، نصیحت کردن.
-
narcotize
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نارسا کردن، داروی مسکن دادن، تخدیر کردن