کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخجیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تخجیل
/taxjil/
معنی
خجل کردن؛ شرمگین کردن؛ شرمنده ساختن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تخجیل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) شرمنده کردن .
-
تخجیل
لغتنامه دهخدا
تخجیل . [ ت َ ] (ع مص ) خجل کردن . (تاج المصادر بیهقی ). خجل کردن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شرمنده ساختن کسی را. (اقرب الموارد) (المنجد) : در شریعت مروت و طریقت فتوت تخجیل را که ازین تعجیل رفت دافعی نخواهد بود. (سندبادنامه ص 153).
-
تخجیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taxjil خجل کردن؛ شرمگین کردن؛ شرمنده ساختن.
-
جستوجو در متن
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) مالکی مسعودی . او راست : مختصر تخجیل من حرف الانجیل و در 942 هَ . ق . از آن فراغت یافته است .
-
شرمنده کردن
لغتنامه دهخدا
شرمنده کردن . [ ش َ م َ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خجل کردن . تخجیل . شرمسار کردن . شرمنده ساختن . (یادداشت مؤلف ).
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ )ابن حسین جعفری ، مکنی به ابی البقاء. او راست : تخجیل من حرف الانجیل در ده باب . (کشف الظنون ج 1 ص 269).
-
مخجل
لغتنامه دهخدا
مخجل . [ م ُ خ َج ْ ج ِ ] (ع ص ) خجل کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که خجل و شرمسار می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخجیل شود.
-
جعفری
لغتنامه دهخدا
جعفری . [ ج َ ف َ] (اِخ ) ابوالبقاء صالح بن حسین ... (قرن هفتم هجری ). او راست : 1- البیان الواضح المشهود من فضائح النصاری و الیهود (که بخشی از آن به کوشش آقای فریبس در 1897 م . درشهر «بن » چاپ شده است ). 2 - تخجیل من حرف التوراة و الانجیل (چ مصر بدو...
-
فرادست
لغتنامه دهخدا
فرادست . [ ف َ دَ ] (ق مرکب ) بیشتر با فعل آمدن به کار رود و بمعنی پیش آمدن باشد : مگر باز سپید آمد فرادست که گلزار شب از زاغ سیه رست ؟ نظامی .چو عیسی بر دو زانو پیش بنشست خری با چارپا آمد فرادست . نظامی .|| با فعل دادن ، بمعنی سپردن و تسلیم کردن : ا...
-
مخجل
لغتنامه دهخدا
مخجل . [ م ُ ج ِ ] (ع ص ) خجل کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که خجل و شرمسار می کند. (ناظم الاطباء). رجوع به مُخَجِّل و تخجیل شود. || آشفته و حیران کننده و پریشان کننده . (ناظم الاطباء). || دراز و بهم پیچیده گردیده . (ناظ...
-
صدرالدین
لغتنامه دهخدا
صدرالدین . [ ص َرُدْ دی ] (اِخ ) شاعریست و عوفی در لباب الالباب آرد: صدرالدین ملک الکلام عمربن محمد الخرمابادی ، مذکری لطیفه گوی بود که جرم خورشید در میدان بیان چوگان عبارت ، او را گوی سزد.به کمال فصاحت و بزرگی اقران را پس گذاشته و پیشینیان را در خجل...
-
پالان
لغتنامه دهخدا
پالان . (نف ، ق )نعت فاعلی از پالودن . در حال پالودن . || (اِ) زین کاه آکنده ٔ خر، الاغ و استر و اسب پالانی . پشماکندی که به پشت ستور نهند. پشماگند. کوُر. اِکاف . اُکاف . وِکاف . قتب . حقب رَحل (پالان شتر) : بدیبا بیاراسته ده شتررکابش همه سیم و پالان...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن حمزه ، مکنی به ابومسلم ازدیه جورذان جی جد مادری صاحب رساله ٔ محاسن است و این قصیده که می آید از گفتار اوست مضمون آن افتخار نفس و اخبار از دولت و سعادت آباء و اجدادخود که احیاء رسوم دین و امانت مخالفت یقین در طب...