کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخت طاوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تخت نوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک- اپتیک] ← تخت اپتیکی
-
flat arch1, jack arch1, straight arch1
چَفتۀ تخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[معماری و شهرسازی] چَفتۀ مستوی ساختهشده از قطعات گوِهشکل، از جنس سنگ یا آجر
-
flat plate, flat tie plate
زینچۀ تخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] زینچۀ ریلبندی که در نشیمنگاه ریل ضخامت ثابت دارد
-
flat colony
پَرگَنۀ تخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] پَرگَنهای که همسطح با سطح آگار به نظر میرسد
-
flat pack
بستۀ تخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] بستۀ درزبندیشده و خالیازهوا به شکل مسطح و پهن
-
beaver tail
دُم تخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] نوعی دُم که سطح مقطع انتهایی آن تخت است
-
flat character
شخصیت تخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] شخصیتی که رفتار و کنش او در روند داستان یا نمایشنامه تغییر نمیکند
-
mat foundation
شالودۀ تخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] شالودۀ پیوستهای که بهصورت تاوهای ضخیم از بتن مسلح ساخته میشود و کل بار ساختمان را به زمین منتقل میکند
-
flat morphism
ریختار تخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] ریختاری از طرح (scheme) Xبه طرح Y بهطوریکه در هر نقطۀ x ازX حلقۀ موضعی OX,x روی (OY,f(x تخت باشد
-
flat figures
عروسک تخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] عروسکی دوبعدی که با تختهسهلا یا فیبر یا مقوای ضخیم ساخته میشود
-
flat universe, Einstein-de Sitter universe, Einstein-de Sitter model
عالم تخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] مدلی از عالم که از یک نقطه شروع به انبساط کند و بر آن اصول هندسۀ اقلیدسی حاکم باشد
-
تخت اردشیر
فرهنگ فارسی معین
( ~ اَ دَ) (اِ.) نوایی است در موسیقی .
-
تخت خام
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ) (اِمر.) 1 - چرم دباغی شده . 2 - جاهل ، نادان .
-
تخت روان
فرهنگ فارسی معین
( ~ رَ) (اِمر.) کجاوه ، تختی که در گذشته پادشاهان روی آن می نشستنند و غلامان آن را بر دوش گرفته راه می رفتند.
-
تخت شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ) (مص ل .) (عا.) 1 - هموار شدن . 2 - به غایت نشئه شدن .