کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخت شدگی گرانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تخت سراج
لغتنامه دهخدا
تخت سراج . [ ت َ ت ِ س َ ] (اِخ ) نام مدرسه ٔ شیخ ابواسحاق کازرونی است . گویند شیخ در آن مدرسه چراغی به دست خود روشن کرده اند و اکنون چهارصد سال زیاده باشد، آن چراغ همچنان افروخته است . (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از آنندراج ). ...
-
تخت سفر
لغتنامه دهخدا
تخت سفر.[ ت َ ت ِ س َ ف َ ] (اِخ ) جایگاهی در حدود مرو : از راه سرخس متوجه مرو گشتند محمدقاسم و ... در شهر توقف کرده رایات ظفرپیکر، روز جمعه هفتم از تخت سفر به سر کوچه ساقسلماق رفت و سه چهار روز در آن مرحله اقامت نموده ... (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 24...
-
تخت سلیمان
لغتنامه دهخدا
تخت سلیمان . [ ت َ ت ِ س ُ ل َ ] (اِخ ) آثار قلعه ای است که درنزدیکی اشاقی قرار دارد. رجوع به سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 161 و ترجمه ٔ وحید ص 217 شود.
-
تخت سلیمان
لغتنامه دهخدا
تخت سلیمان . [ ت َ ت ِ س ُ ل َ ] (اِخ ) از کوههای دوهزار. رجوع به سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 153 و ترجمه ٔ وحید ص 204 شود.
-
تخت سلیمان
لغتنامه دهخدا
تخت سلیمان . [ ت َ ت ِ س ُ ل َ ] (اِخ ) تخت منسوب به حضرت سلیمان : مگر تخت سلیمانست کز دریا سحرگاهان نباشد زی که و هامون مگر بر باد جولانش . ناصرخسرو.بر دل پاکش غباری بیگناه از من چراست دیو بی انصاف بر تخت سلیمان چون نشست . خاقانی .و رجوع به تخت سلیم...
-
تخت سلیمان
لغتنامه دهخدا
تخت سلیمان . [ ت َ ت ِ س ُ ل َ ] (اِخ ) نام کوهی است در وسط کشمیر که تخت حضرت سلیمان علیه السلام در آنجا فرودآمده و الحال مردم برای زیارت آن می روند. (آنندراج ). مقامی است درکشمیر. (غیاث اللغات ). در جهت شرقی افغانستان و نزدیک سرحد هندوستان و در میان...
-
تخت سلیمان
لغتنامه دهخدا
تخت سلیمان . [ت َ ت ِ س ُ ل َ ] (اِخ ) آثار مخروبه ای است در بیست وپنج فرسخی دریاچه ٔ ارومیه بطرف شرقی که عده ای از مورخین آنرا پایتخت آذربایجان در زمان پارتیها دانسته و معتقد بودند که آتشکده ٔ آذرگشسب هم در آنجا بوده است . پایتخت آذربایجان را در زما...
-
تخت سلیمانی
لغتنامه دهخدا
تخت سلیمانی . [ ت َ ت ِ س ُ ل َ ] (اِخ ) تختی که حضرت سلیمان علیه السلام بر آن نشسته در هوا می رفتند. (آنندراج ). در اساطیر آورده اند که تخت سلیمان بر باد حرکت می کرد. (حاشیه ٔ برهان چ معین ذیل تخت روان ). تخت سلیمان : از هجوم مرغ دلها نیست ره در کوی...
-
تخت شدن
لغتنامه دهخدا
تخت شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) هموار و مساوی شدن و در دندانهای اسب علامت پیری است اسب را. رجوع به تخت شود. || در افیون و تریاک ، کنایه از کمال نشئه مند شدن . (از آنندراج ) : از محتسب نداریم مانند می کشان باک داریم پادشاهی چون تخت گشت تریاک . اسم...
-
تخت شیراز
لغتنامه دهخدا
تخت شیراز. [ ت َ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در گناباد خراسان ، نام صندوقی که در آن ماست و پنیر و نان و دیگر خوردنی ها نهند. رجوع به شیراز شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
تخت طاقدیس
لغتنامه دهخدا
تخت طاقدیس . [ ت َ ت ِ ] (اِخ ) تخت کیخسرو و پرویز که به صور بروج کواکب منقش بود. (آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ). تختی دارای چندین طبقه که صور همه ٔ بروج و کواکب بر آن نقش بود و از فریدون به خسرو پرویز رسید. (ناظم الاطباء). صاحب انجمن آرا در ذیل تخت خس...
-
تخت طاقدیس
لغتنامه دهخدا
تخت طاقدیس . [ ت َ ت ِ ] (اِخ ) نام نوایی از نواهای باربد. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ).لحن پنجم از سی لحن باربد. (ناظم الاطباء). || (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوایی از موسیقی . (ناظم الاطباء). به همه ٔ معانی رجوع به تخت طاقدیسی شود.
-
تخت طاقدیسی
لغتنامه دهخدا
تخت طاقدیسی . [ ت َ ت ِ ] (اِخ ) تختی بوده است چندطبقه که صور جمیع بروج و کواکب را بر آن نقش نموده بوده اند و آن از فریدون به خسرو پرویز رسیده بود. گویند تمام عساکر خسرو در طبقات آن جا می شده اند. (برهان ). || نام لحن پنجم است از سی لحن باربد. (برهان...
-
تخت طاوس
لغتنامه دهخدا
تخت طاوس . [ ت َ ت ِ وو ] (اِخ ) تخت مرصع به جواهری بود در دوره ٔ قاجاریه و صاحب تاریخ عضدی گوید در اول آن تخت را تخت خورشید می گفتندو در شب زفاف با تاج الدوله که نامش طاوس خانم بوده چون آن تخت را برای فتحعلیشاه زده بودند بعدها آنرا بنام تخت طاوس نام...
-
تخت طاوس
لغتنامه دهخدا
تخت طاوس . [ ت َ ت ِ وو ] (اِخ ) تختی که نادر از سفرهند آورده و تا اوایل قاجاریه در ایران بوده است .