کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تختلایه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تخت
لغتنامه دهخدا
تخت . [ ت َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان پیرتاج در شهرستان بیجار است که در دوهزارگزی شمال خاوری بیجار و کنار شوسه ٔ بیجار به زنجان قرار دارد. دامنه و سردسیر است و 245 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات و لبنیات است . شغل اهالی زراعت و گله دا...
-
تخت
لغتنامه دهخدا
تخت . [ ت َ ] (معرب ، اِ) ج ، تُخوت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). جامه دان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ظرفی که در آن رخت نگاه دارند. (آنندراج ). تپنگو و صندوق و جامه دان . (ناظم الاطباء). ظرفی که در آن جامه ها را ن...
-
تخت
لغتنامه دهخدا
تخت . [ ت ُ ] (اِ) بمعنی ششصد درهم نیز آمده است . (شعوری ج 1ورق 303 الف ). وزنه ای معادل 600 یا 400 درم . (ناظم الاطباء). اوقیه را نیز تخت خوانند. (شعوری ایضاً).
-
تخت
لغتنامه دهخدا
تخت . [ ت ُ ] (اِ)بمعنی دُخْت که اختصار لفظ دختر است . (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 303 الف ). دخت و دختر. (ناظم الاطباء).
-
تخت
لغتنامه دهخدا
تخت .[ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان تیلکوه در بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج است که در شصت ویک هزارگزی باختر دیواندره و شش هزارگزی جنوب شوسه ٔ دیواندره به سقز قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 210 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و توتون و رو...
-
تخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: taxt] taxt ۱. [عامیانه] = تختخواب۲. نشیمنگاهی که از چوب یا فلز به شکل مربع یا مربعمستطیل میسازند و دارای چهارپایه یا بیشتر است.۳. کرسی.۴. جایگاه مخصوص که پادشاهان بر آن مینشینند؛ اورنگ؛ اورند؛ کَت؛ سریر؛ اریکه.۵. جای هموار و مسطح؛ ...
-
تخت
دیکشنری فارسی به عربی
اريکة , شقة , عرش , نعل
-
تخت
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: taxt طاری: taxt طامه ای: taxt طرقی: taxt کشه ای: taxt نطنزی: taxt
-
تخت
لهجه و گویش بختیاری
taxt 1. جاى صاف و هموار؛ 2. کرسى یا نیمکتى که عروس را بر آن نشانند.
-
تخت به تخت
فرهنگ فارسی معین
( ~. بِ. ~) (اِمر.) طاقه طاقه ، واحدی برای شمارش جامه و پارچه .
-
bed
لایه 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] کوچکترین واحد در سنگهای رسوبی چینهای
-
layer 2, level 4, strata
لایه 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] بخشی متشکل از چند رگه در لایهنگاری که از لایۀ بالاتر و پایینتر خود متمایز است
-
ply, tyre ply, carcass ply
لایه 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار- تایر] مجموعهای از رسنهای (cords) نخی یا فولادی موازی و اندودشده با لاستیک که استخوانبندی تایر را میسازند
-
stratum 2
لایه 4
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] لایهای از افراد جامعه که جایگاه فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و تحصیلی نسبتاً یکسانی دارند
-
mixing layer
لایۀ آمیختگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← لایۀ آمیخته