کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تختخواب و ملا فه ان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تختخواب و ملا فه ان
دیکشنری فارسی به عربی
فراش
-
واژههای مشابه
-
تختخواب، تختخواب
واژگان مترادف و متضاد
بستر، تخت، رختخواب
-
تختخواب سفری
دیکشنری فارسی به عربی
سرير
-
چهارچوب تختخواب
دیکشنری فارسی به عربی
هيکل السرير
-
روپوش تختخواب
دیکشنری فارسی به عربی
غطاء , غطاء الفراش , مفرش السرير
-
هرگونه تختخواب تاشو
دیکشنری فارسی به عربی
سرير
-
جستوجو در متن
-
فراش
دیکشنری عربی به فارسی
تختخواب و ملا فه ان , لوازم تختواب , بنياد و اساس هر کاري , لا يه زيرين , رشد کننده درهواي ازاد
-
غمران
لغتنامه دهخدا
غمران . [ غ َ ] (اِخ ) موضعی است به بلاد بنی اسد. (منتهی الارب ). نام جایی در بلاد بنی اسد است . شاعر در ذکر مواضع بنی اسد گوید : الام علی نجد و من یک ذاهوی یهیجه للشوق شتی یرابعه تهجه الجنوب حین تغد و بنشرهایمانیة و البرق ان لاح لامعه و من لامنی فی ...
-
غش
دیکشنری عربی به فارسی
قلب زني , جعل و تزوير , استحاله , کشيش , علم اداره ء کليساها , مربوط به کليسا , اجتماعي , علف خشک , گياه خشک کرده , يونجه خشک , حشک کردن (يونجه ومانند ان) , تختخواب , پاداش , پيشواي روحاني , شبان , چوپان , شباني , شعر روستايي
-
دليل
دیکشنری عربی به فارسی
جزوه , رساله , کتاب کوچک صحافي نشده که گاهي جلد کاغذي دارد , کاتالوگ , فهرست , کتاب فهرست , فهرست کردن , کتاب راهنما , گواه , مدرک (مدارک) , ملا ک , گواهي , شهادت , شهادت دادن , ثابت کردن , راهنما , هادي , راهنمايي کردن , کتاب راهنماي مسافران , راهنم...
-
مجومرد
واژهنامه آزاد
رضوانشهر نام یکی از شهرهای استان یزد است. نام آن قبلاً مَجومِرد بوده و ریشه در زبان فارسی قدیم دارد به معنای مرد جویای محبت. این شهر دارای تاریخی دو هزار ساله می باشد. وسعت این شهر ۱۵۰ کیلومتر مربع است و نزدیک به ده هزار نفر جمعیت دارد ودر ۲۵ کیلو مت...
-
ظرف
لغتنامه دهخدا
ظرف . [ ظَ ] (ع اِ) جای چیزی . آنچه در آن چیزی نهند. آوند. باردان . (مهذب الاسماء). حیّز. خنور. اِناء. وِعاء. ج ، ظروف : در وقت گویائی من به این سوگند یا ملک من شود در بازمانده ٔ عمرم از زر یا رزق یا جوهر یا ظرف یا پوشیدنی یا فرش . (تاریخ بیهقی ).بند...
-
مل ء
لغتنامه دهخدا
مل ء. [ م ِل ْءْ ] (ع اِ) پُری .ج ، املاء. (از منتهی الارب ). پری و آنچه پر کند آوند را. (ناظم الاطباء). آنچه در آوند گنجد وقتی که پر باشد. ملاَّن مثنی و اَملاء جمع آن است . || مل ٔالجفن ؛ مثلی است در بیغمی زیرا هر که غمی داشته باشداو را از اندیشه و ...