کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخاطب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تخاطب
/taxātob/
معنی
به هم خطاب کردن؛ با هم سخن رودررو گفتن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تخاطب
فرهنگ فارسی معین
(تَ طُ) [ ع . ] (مص ل .) با یکدیگر رو در رو سخن گفتن .
-
تخاطب
لغتنامه دهخدا
تخاطب . [ ت َ طُ ] (ع مص )با یکدیگر در روی سخن گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). تکالم و تراجع کلام . (قطر المحیط).
-
تخاطب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taxātob به هم خطاب کردن؛ با هم سخن رودررو گفتن.
-
جستوجو در متن
-
خَطْبُکُمْ
فرهنگ واژگان قرآن
حرف حساب شما(خطب:امر عظيمی که در باره آن تخاطب و گفتگو زياد ميشود )
-
خَطْبُکَ
فرهنگ واژگان قرآن
حرف حساب تو(خطب:امر عظيمی که در باره آن تخاطب و گفتگو زياد ميشود )
-
خَطْبُکُمَا
فرهنگ واژگان قرآن
حرف حساب شما دو نفر(خطب:امر عظيمی که در باره آن تخاطب و گفتگو زياد ميشود )
-
خَطْبُکُنَّ
فرهنگ واژگان قرآن
حرف حساب شما زنان(خطب:امر عظيمی که در باره آن تخاطب و گفتگو زياد ميشود )
-
یعفور
لغتنامه دهخدا
یعفور. [ ی َ ] (اِخ )نام خر آن حضرت پیغمبر اسلام (ص ). (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از مکارم الاخلاق ص 139). نام خر آن حضرت (ص ) و اصل آن عُفَیْر است . پیامبر(ص ) بر وی سوار می شدی . چون حضرت وفات یافت ، یعفور خود را هلاک کرد. واﷲ اعل...
-
یخچال
لغتنامه دهخدا
یخچال . [ ی َ ] (اِ مرکب ) هرجایی که در آن یخ را نگاهداری می کنند. یخدان . (ناظم الاطباء). چاله ٔ عمیق و مسقف که یخ به زمستان درآن ریزند و نگهدارند تابستان را. (یادداشت مؤلف ). گودی که یخ را در آن گذارند. (آنندراج ) : معده ٔ شعله خوار صد دوزخ مطبخ ی...
-
معرفه
لغتنامه دهخدا
معرفه . [ م َ رِ ف َ ] (ع اِمص ) معرفة. معرفت . رجوع به معرفة و معرفت شود. || (اِ) (اصطلاح دستوری ) اسمی است که نزد مخاطب معلوم و معهود باشد؛ مثلاً اگر کسی به مخاطب خود بگوید: «عاقبت خانه را فروختم و دکانها را خریدم » مقصود این است : خانه و دکانهائی ...
-
مقدمات
لغتنامه دهخدا
مقدمات . [ م ُ ق َدْ دَ ] (ع اِ) کردارهای نخستین و گفتارهای نخستین و چیزهایی که نخست وجود آنها لازم است . (ناظم الاطباء). ج ِ مقدمة. چیزهایی که وجود آنها برای شروع در امری ضروری است : به حکم این مقدمات روشن می گردد که ملک بی دین باطل است . (کلیله و د...
-
حقیقت
لغتنامه دهخدا
حقیقت . [ ح َقی ق َ ] (ع اِ) چیزی که بطور قطع و یقین ثابت است . حقیقت اسم است برای چیزی که در محل خود مستقر باشد. (از تعریفات جرجانی ). تاء در حقیقت برای تأنیث نیست بلکه برای نقل از صفت به اسم است مانند تاء علامت .- حقیقت شدن ؛ ثابت شدن . محقق شدن ...
-
اردو
لغتنامه دهخدا
اردو. [ اُ ] (ترکی ، اِ) (زبان ...) نام زبانی که اکنون در پاکستان و هندوستان رایج است . اساس این زبان مختلط است . السنه ٔ هند و آریائی و فارسی هیچیک نمیتوانند ایجاد زبان مزبور را بخود منحصر دانند. از جهت لغات و صرف و نحو، اردو از این دو زبان استفاده ...
-
ه
لغتنامه دهخدا
ه. (حرف ) حرف سی ویکم است از حروف هجای فارسی و بیست وهفتم از حروف هجای عربی . نام آن «ها» ونشانه ٔ آن در تحریر «هَ ، ه » است و به حساب جمل آن را به پنج دارند. و آن از حروف حلقی و ناریه و مرفوع و مصمته است و در علم نجوم و معما رمز و نشانه ٔ زهره و رمز...