کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحیات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تحیات
/tahiy[y]āt/
معنی
= تحیت
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آفرینها، تحایا، تحیتها، خوشآمدها، درودها، سلامها
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تحیات
واژگان مترادف و متضاد
آفرینها، تحایا، تحیتها، خوشآمدها، درودها، سلامها
-
تحیات
فرهنگ فارسی معین
(تَ یّ) [ ع . ] (اِ.) جِ تحیت .
-
تحیات
لغتنامه دهخدا
تحیات . [ ت َ حی یا ] (ع اِ) ج ِ تحیة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (ناظم الاطباء). درودها و شادباش ها : درود و سلام و تحیات و صلوات ایزدی بر ذات معظم و روح مقدس مصطفی و اهل بیت ... او باد. (کلیله و دمنه ).گوش در آن نامه تحیت رسان دیده ...
-
تحیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ تحیَّة] tahiy[y]āt = تحیت
-
واژههای همآوا
-
تحیاة
لغتنامه دهخدا
تحیاة. [ ت َح ْ ] (اِخ ) یکی از سه ستاره ٔ تحایی است . (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به تحایی شود.
-
تهیات
لغتنامه دهخدا
تهیات . [ ت َ هی یا ] (ع اِ) ج ِ تهیة. (ناظم الاطباء). رجوع به تهیة شود.
-
تهیئة
لغتنامه دهخدا
تهیئة. [ ت َ ءَ ] (ع مص ) ساختن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). راست و نیکو کردن کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تهیة شود.
-
جستوجو در متن
-
تسلیمات
لغتنامه دهخدا
تسلیمات . [ ت َ ] (ع اِ) تحیات و تکریمات . (ناظم الاطباء). ج ِ تسلیم .
-
تحیت
فرهنگ فارسی معین
(تَ یَّ) [ ع . تحیة ] (مص م .) درود گفتن ، سلام گفتن . جِ تحیُات .
-
غوالی
لغتنامه دهخدا
غوالی . [ غ َ ] (ع اِ) ج ِ غالیة. (دهار) (اقرب الموارد) رجوع به غالیة و غَوال شود : تحیات کأنفاس الغوالی تمازج عرفها ریح الشمال .(تاریخ بیهق ص 2).
-
تشهد
لغتنامه دهخدا
تشهد. [ ت َ ش َهَْ هَُ ] (ع مص ) به تحیات نشستن و شهادت آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تحیات خواندن در نماز. (زمخشری ). اشهد ان لااله الااﷲ گفتن در نمازو نشستن تا آنجا و فی الحدیث : یعلمنا التشهد کما یعلمنا السورة؛ ای التحیات اﷲ. (منتهی الارب...
-
ملل
لغتنامه دهخدا
ملل . [ م َ ل َ ] (ع مص ) سیر برآمدن . (تاج المصادر بیهقی ). ملال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : لاجرم خدر کسل و رعشه ٔ ملل سر انامل افتد، خامه ٔ خام از نگار کبریا و تحیات بازمی ماند. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 270).
-
اتباع
لغتنامه دهخدا
اتباع . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ تابع. تبع. پس روان . پس روندگان . تابعین . پیروان : صندوق های شکاری برگشادند تا نان بخوردند و اتباع و غلامان وحاشیه همه بخوردند. (تاریخ بیهقی ). بخدمت پادشاه نبوده است و عادت و اخلاق ایشان پیش چشم نمی دارد که سروکار نبود...