کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحویل گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تحویل گرفتن
دیکشنری فارسی به عربی
استلام
-
واژههای مشابه
-
تحويل
دیکشنری عربی به فارسی
تغيير , تبديل , تسعير , تغيير کيش , دگرسازي , تغيير شکل , تبديل صورت , دگرگوني , وراريخت
-
serving 4
محل تحویل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] محلی برای بازبینی که از آنجا اقلام آمادهشدۀ صورتغذا در بخش تولید به بخش مهمانها منتقل میشود
-
تحویل دادن
واژگان مترادف و متضاد
واسپردن، واگذاشتن، باز دادن، دادن، سپردن، بازگردانیدن، برگردانیدن
-
تحویل دادن
فرهنگ واژههای سره
دادن
-
سال تحویل
لغتنامه دهخدا
سال تحویل . [ ت َ ] (اِ مرکب ) ساعتی که سال ، نو شود. هنگام تحویل سال . ساعتی که سال در آن نو گردد. رجوع به سال شود.
-
freight release 1, FR, release 2
اجازۀ تحویل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی، حملونقل ریلی] اجازۀ صاحب یا ناخدای کشتی مبنیبر تحویل باری که کرایۀ فرست آن پرداخت شده است
-
consignor
تحویلدهنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] شخص حقیقی یا حقوقی که کالا را برای ارسال به شرکت باربری تحویل میدهد
-
distance reduction
تحویل فاصله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] فرایند یافتن فاصلۀ واقع بر بیضوی مرجع یا یک سطح همپتانسیل خاص که متناظر با فاصلۀ اندازهگیریشده بر روی زمین است
-
reduction of tides
تحویل کِشَندی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] پردازش اطلاعات کِشَندی برای به دست آوردن مقادیر میانگین ثابتهای کِشَند
-
تحویل افتادن
لغتنامه دهخدا
تحویل افتادن . [ ت َح ْ اُ دَ ] (مص مرکب ) انتقال یافتن . جای بجای شدن . تغییر مکان یافتن : با خودگفت اگر نقل این به ذات خویش تکفل کنم عمری دراز درآن بشود و اندک چیزی تحویل افتد. (کلیله و دمنه ).
-
تحویل سال
لغتنامه دهخدا
تحویل سال . [ ت َح ْ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) تحویل سنه . سال گردش . حلول . داخل شدن در دقیقه ٔ اول سال نو به نوروز. تحویل شدن سال . بیرونی در تحویل سالها آرد: سال آن مدت است که آفتاب بدو یک بار همه ٔ فلک بروج را بگردد و بدانجای بازآید کجا به...
-
تحویل شدن
لغتنامه دهخدا
تحویل شدن . [ ت َح ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) واقع شدن خورشید در محاذات حمل . (ناظم الاطباء). تحویل سال . انتقال آفتاب به حمل . رجوع به تحویل سال شود. || سپرده شدن . (ناظم الاطباء).
-
تحویل کردن
لغتنامه دهخدا
تحویل کردن . [ ت َح ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) منتقل شدن . نقل مکان کردن . حرکت کردن . از جایی به جایی دیگر شدن : اگر بدان [ آبگیر ] تحویل توانید کرد، در امن و راحت ... افتید. (کلیله و دمنه ). شبانگاه که سیمرغ مشرق به نشیمن مغرب رسید، زن به خانه تحویل کرد...