کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحویل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تحویل
/tahvil/
معنی
۱. برگردانیدن.
۲. انتقال دادن؛ جابهجا کردن؛ ازجایی به جای دیگر نقل کردن.
۳. سپردن چیزی به کسی.
۴. (اسم) (ادبی) = زشت 〈 زشتوزیبا
〈 تحویل سال: تمام شدن سال پیش و آغاز سال نو خورشیدی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. استرداد، واسپاری
۲. واگذاری، بازدهی
۳. انتقال، تبدیل، تغییر، جابهجایی
۴. سپردن، واسپردن، واگذار کردن
برابر فارسی
بهره بردار
فعل
بن گذشته: تحویل داد
بن حال: تحویل ده
دیکشنری
consignment, delivery, surrender
-
جستوجوی دقیق
-
تحویل
واژگان مترادف و متضاد
۱. استرداد، واسپاری ۲. واگذاری، بازدهی ۳. انتقال، تبدیل، تغییر، جابهجایی ۴. سپردن، واسپردن، واگذار کردن
-
تحویل
فرهنگ واژههای سره
بهره بردار
-
تحویل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - جابه جا کردن . 2 - تغییر دادن . 3 - سپردن کاری یا چیزی به کسی .
-
تحویل
لغتنامه دهخدا
تحویل . [ ت َح ْ ] (ع مص ) مُحال گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || بگردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). برگردانیدن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). تحویل چیزی ب...
-
تحویل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahvil ۱. برگردانیدن.۲. انتقال دادن؛ جابهجا کردن؛ ازجایی به جای دیگر نقل کردن.۳. سپردن چیزی به کسی.۴. (اسم) (ادبی) = زشت 〈 زشتوزیبا〈 تحویل سال: تمام شدن سال پیش و آغاز سال نو خورشیدی.
-
تحویل
دیکشنری فارسی به عربی
تسليم , زي , نقل
-
واژههای مشابه
-
تحويل
دیکشنری عربی به فارسی
تغيير , تبديل , تسعير , تغيير کيش , دگرسازي , تغيير شکل , تبديل صورت , دگرگوني , وراريخت
-
serving 4
محل تحویل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] محلی برای بازبینی که از آنجا اقلام آمادهشدۀ صورتغذا در بخش تولید به بخش مهمانها منتقل میشود
-
تحویل دادن
واژگان مترادف و متضاد
واسپردن، واگذاشتن، باز دادن، دادن، سپردن، بازگردانیدن، برگردانیدن
-
تحویل دادن
فرهنگ واژههای سره
دادن
-
سال تحویل
لغتنامه دهخدا
سال تحویل . [ ت َ ] (اِ مرکب ) ساعتی که سال ، نو شود. هنگام تحویل سال . ساعتی که سال در آن نو گردد. رجوع به سال شود.
-
freight release 1, FR, release 2
اجازۀ تحویل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی، حملونقل ریلی] اجازۀ صاحب یا ناخدای کشتی مبنیبر تحویل باری که کرایۀ فرست آن پرداخت شده است
-
consignor
تحویلدهنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] شخص حقیقی یا حقوقی که کالا را برای ارسال به شرکت باربری تحویل میدهد
-
distance reduction
تحویل فاصله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] فرایند یافتن فاصلۀ واقع بر بیضوی مرجع یا یک سطح همپتانسیل خاص که متناظر با فاصلۀ اندازهگیریشده بر روی زمین است