کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تحول
/tahavvol/
معنی
۱. برگشتن از حالی به حال دیگر؛ منقلب شدن؛ دگرگون شدن.
۲. دگرگون شدن اوضاع.
۳. جابهجا شدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. استحاله، انقلاب، تبدل، تبدیل، تصریف، تطور، تغیر، تغییر، دگرگونی، گردش
۲. گرویدن، گشتن
۳. تغییریافتن، دگرگون شدن، متحول شدن
برابر فارسی
دگردیسی، دگرگون
فعل
بن گذشته: تحول داد
بن حال: تحول ده
دیکشنری
course, evolution, reformation, revolution, transition
-
جستوجوی دقیق
-
تحول
واژگان مترادف و متضاد
۱. استحاله، انقلاب، تبدل، تبدیل، تصریف، تطور، تغیر، تغییر، دگرگونی، گردش ۲. گرویدن، گشتن ۳. تغییریافتن، دگرگون شدن، متحول شدن
-
تحول
فرهنگ واژههای سره
دگردیسی، دگرگون
-
development 2
تحول
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] دگرگونیهای تدریجی در ساختار و کارکرد و الگوهای رفتاری که درطول زندگانی انسان یا موجودات زندۀ دیگر رخ میدهد
-
تحول
فرهنگ فارسی معین
(تَ حَ وُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - گشتن ، گردیدن . 2 - دیگرگون شدن .
-
تحول
لغتنامه دهخدا
تحول . [ ت َ ح َوْ وُ] (ع مص ) تَحَیﱡل . (قطر المحیط) (منتهی الارب ). از جای به جای شدن . (تاج المصادر بیهقی ). از جایی به جایی شدن . (دهار). برگشتن از جایی به جای دیگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). انتقال از جایی به جایی دیگر. (اقرب الم...
-
تحول
دیکشنری عربی به فارسی
اونگان شدن يا کردن , تاب خوردن , چرخيدن , تاب , نوسان , اهتزاز , اونگ , نوعي رقص واهنگ ان
-
تحول
دیکشنری عربی به فارسی
تغيير شکل يافتن , تغيير شکل دادن , دگرگون کردن , نسخ کردن , تبديل کردن
-
تحول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahavvol ۱. برگشتن از حالی به حال دیگر؛ منقلب شدن؛ دگرگون شدن.۲. دگرگون شدن اوضاع.۳. جابهجا شدن.
-
تحول
دیکشنری فارسی به عربی
تطور , تغير
-
واژههای مشابه
-
تحول یافتن
واژگان مترادف و متضاد
متحولشدن، دگرگون شدن، تغییر یافتن، تحول پیدا کردن
-
sound shift
تحول آوایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] مجموعۀ تغییرات یا تحولات آوایی یک زبان در یک دورۀ زمانی مشخص
-
language change
تحول زبان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] در زبانشناسی تاریخی، تغییر زبان درطی زمان
-
cognitive development
تحولِ شناختی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] رشد و بالندگی (maturation) فرایندهای مختلف تفکر شامل درک و یادآوری و مفهومسازی و مشکلگشایی و تصور و استدلال
-
landscape evolution
تحول منظر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] تغییر ماهیت منظر در گذر زمان