کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تحم
لغتنامه دهخدا
تحم . [ ت َ ] (ع مص ) نگار کردن جامه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
-
واژههای همآوا
-
طهم
لغتنامه دهخدا
طهم . [ طَ / طُ ] (ع اِ) ماادری ای الطهم هو؛ یعنی نمیدانم که کیست آن . (منتهی الارب ).
-
تهم
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (ص .) 1 - پرزور، نیرومند. 2 - شجاع ، دلیر.
-
تهم
فرهنگ فارسی معین
(تُ هَ) [ ع . ] (اِ.) جِ تهمت .
-
تهم
لغتنامه دهخدا
تهم . [ ت َ هََ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان زنجان است که 1653 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
تهم
لغتنامه دهخدا
تهم . [ ت َ هََ/ ت َ ] (ص ) بی همتا بود به بزرگی و قامت . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 338). بی همتا بود به بزرگ تنی . بی همتا بود به بزرگی و حشمت و مردی و قامت . (نسخه ای از اسدی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بی همتا بود و رستم راتهمتن بدان می خواندند که ...
-
تهم
لغتنامه دهخدا
تهم . [ ت َ هَِ ] (ع ص ) نعت است از تَهَم به معنی بدبوی شدن گوشت . (منتهی الارب ). بدبوی و فاسد و متغیر شده . (ناظم الاطباء).
-
تهم
لغتنامه دهخدا
تهم . [ ت َهََ ] (ع اِ) سختی گرما و سکون باد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شدت گرما و ایستادن باد. (آنندراج ). || زمینی که از آن به سوی دریا فرودآیند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تهمة شود.
-
تهم
لغتنامه دهخدا
تهم . [ ت ُ هََ ] (ع اِ) ج ِ تهمة. (اقرب الموارد). ج ِ تهمت : اتقوا من مواضع التهم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : زیردستان گله بر عکس کنندگله شان از پی نفی تهم است . خاقانی (دیوان چ سجادی ص 821).رجوع به تهمات و تهمت و تهمة شود.
-
تهم
لغتنامه دهخدا
تهم . [ت َ هََ ] (ع مص ) متغیر گردیدن و بدبوی شدن روغن و گوشت : تهم الدّهن و اللحم تهماً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بدبو شدن روغن و گوشت . (آنندراج ). || عاجز و متحیر گردیدن . || ناخوش و ناگوار داشتن شتر چراگاه را. (منتهی الارب...
-
تهم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: tahm] [قدیمی] tah[a]m ۱. قوی؛ نیرومند: ◻︎ ورا هوش در زاولستان بود / به دست تهم پور دستان بود (فردوسی: ۵/۲۹۷)، ◻︎ که را بخت و شمشیر و دینار باشد / و بالا و تن تَهْم و پشت کیانی (دقیقی: ۱۰۷).۲. بزرگ.۳. بیهمتا در بزرگی و دلیری و زورمندی.