کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحلب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تحلب
لغتنامه دهخدا
تحلب . [ ت َ ح َل ْ ل ُ ] (ع مص ) دوشش دادن . (تاج المصادر بیهقی ). || تحلب عَرَق ؛ روان شدن خوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد): تحلب بدنه عَرَقاً؛ جاری گردید خوی بدن وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). || روان...
-
واژههای همآوا
-
تهلب
لغتنامه دهخدا
تهلب . [ ت َ هََ ل ْ ل ُ ] (ع مص ) برکنده موی شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
طحلب
لغتنامه دهخدا
طحلب . [ طِ ل ِ ] (ع اِ) چغزلاوه که بجهت ماندگی آب پیدا شود. (منتهی الارب ). رجوع به طُحلُب شود.
-
طحلب
لغتنامه دهخدا
طحلب .[ طُ ل ُ ] (ع اِ) چغزلاوه که بجهت دورماندگی آب پیدا شود. (منتهی الارب ). سبزی که بر روی آب استاده جمع شود، بهندی کائی گویند. (آنندراج ). طِحلِب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سبزابه . (تفلیسی ). جامه ٔ غوک . (دهار). چیزیست که بر سر آب آیدچون نمد ...
-
جستوجو در متن
-
دوشش
لغتنامه دهخدا
دوشش . [ ش ِ ] (اِمص ) اسم مصدر دوشیدن که کمتر استعمال دارد. (از یادداشت مؤلف ): تحلب ؛ دوشش دادن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به دوشیدن شود.
-
قفیحة
لغتنامه دهخدا
قفیحة. [ ق َ ح َ ] (ع اِ) مسکه که بر آن شیر گوسپند دوشند. (منتهی الارب ). الزبدة تحلب علیها الشاة. (اقرب الموارد).
-
رکبانة
لغتنامه دهخدا
رکبانة. [ رُ ن َ ] (ع ص ، اِ) شترماده ٔ صالح برنشستن یا شترماده ٔ رام . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اشتری که نشست را شاید.(مهذب الاسماء). ماده شتر رام و در حدیث است : «ابقنی ناقة حلبانة رکبانة»؛ ای صالحة لِاءَن تحلب و ...
-
متحلب
لغتنامه دهخدا
متحلب . [ م ُ ت َ ح َل ْ ل ِ ] (ع ص ) روان مثل خوی بدن و آب دهن .(آنندراج ). عرق جاری و خوی روان . (ناظم الاطباء). خوی روان . (از منتهی الارب ). || دوشیده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تحلب شود.
-
علالة
لغتنامه دهخدا
علالة. [ ع ُ ل َ ] (ع مص ) دوشیدگی شتر در میانه ٔ روز. (منتهی الارب ). دوشیدن شتر در میانه ٔ روز. (آنندراج ) (اقرب الموارد). || نیزه زدن در پی هم : و لولا علالة أرماحنالظلت نساؤهُم ُ تحلب . (از ذیل اقرب الموارد).|| پیاپی دویدن . (ذیل اقرب الموارد)....