کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحقق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تحقق
/tahaqqoq/
معنی
حقیقت پیدا کردن؛ به حقیقت پیوستن؛ راستودرست شدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اجرا، انجام، کمالیابی، واقعیتیابی، هستیپذیری، شکلگیری، شکلپذیری
۲. حقیقت، راستی، واقعیت
۳. بهحقیقت پیوستن
۴. محقق شدن
فعل
بن گذشته: تحقق بخشید
بن حال: تحقق بخش
دیکشنری
achievement, accomplishment, assurance, certainty, circumstantiation, fulfilment, fullfillment, incontestability, materialization, realization, substantiation, sureness
-
جستوجوی دقیق
-
تحقق
واژگان مترادف و متضاد
۱. اجرا، انجام، کمالیابی، واقعیتیابی، هستیپذیری، شکلگیری، شکلپذیری ۲. حقیقت، راستی، واقعیت ۳. بهحقیقت پیوستن ۴. محقق شدن
-
تحقق
فرهنگ فارسی معین
(تَ حَ قُّ) [ ع . ] (مص ل .) درست شدن ، حقیقت پیدا کردن .
-
تحقق
لغتنامه دهخدا
تحقق . [ ت َ ح َق ْ ق ُ ] (ع مص ) درست شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). صحیح و درست شدن خبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). درست و ثابت شدن خبر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || درست بدانستن . (...
-
تحقق
دیکشنری عربی به فارسی
مادي کردن , صورت خارجي بخود گرفتن , جامه عمل بخود پوشيدن , تصديق , سنديت
-
تحقق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahaqqoq حقیقت پیدا کردن؛ به حقیقت پیوستن؛ راستودرست شدن.
-
واژههای مشابه
-
تحقق بخشیدن
واژگان مترادف و متضاد
اجرا کردن، عملی کردن، انجام دادن، محقق ساختن
-
تحقق بخشیدن
دیکشنری فارسی به عربی
ادرک ، إَحراز
-
تحقق گرای
دیکشنری فارسی به عربی
واقعي
-
تحقق گرایی
دیکشنری فارسی به عربی
واقعية
-
جستوجو در متن
-
realizable
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قابل اجرا است، قابل تحقق، تحقق پذیر، قابل درک، نقد شدنی
-
realisable
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قابل اجرا است، قابل تحقق، تحقق پذیر، قابل درک، نقد شدنی
-
fulfillments
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحقق
-
eviting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحقق