کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحصین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تحصین
/tahsin/
معنی
۱. دیوار برآوردن گرداگرد شهر یا قلعه و آن را استوار کردن.
۲. مکانی را استوار ساختن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تحصین
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - استوار کردن ، محکم گردانیدن . 2 - گرداگرد شهر یا قلعه را حصار کردن .
-
تحصین
لغتنامه دهخدا
تحصین . [ ت َ ] (ع مص ) استوار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (قطر المحیط) (اقرب الموارد). استوار گردانیدن . (ناظم الاطباء). مستحکم کردن . (فرهنگ نظام ). || در حصن کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). |...
-
تحصین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahsin ۱. دیوار برآوردن گرداگرد شهر یا قلعه و آن را استوار کردن.۲. مکانی را استوار ساختن.
-
واژههای مشابه
-
تحصين
دیکشنری عربی به فارسی
استحکام (استحکامات) , سنگر بندي , بارو , تقويت
-
واژههای همآوا
-
تحسین
فرهنگ نامها
(تلفظ: tahsin) (عربی) ستودن و تمجید کردن ، مورد ستایش قرار دادن ، آفرین گفتن و نیک شمردن .
-
تحسین
واژگان مترادف و متضاد
۱. آفرینخوانی، تعریف، تمجید، ثنا، ستایش، مدح، مدیحه ۲. آفرین، مرحبا ۳. اعجاب ۴. آفرین گفتن ۵. ستایش کردن، ستودن ۶. نیک شمردن ≠ تنقید، انتقاد، تفبیح
-
تحسین
فرهنگ واژههای سره
نکوداشت، آفرین گفتن، ستودن، ستایش کردن
-
تحسین
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - آفرین گفتن . 2 - نیکو کردن ، به نیکی نسبت دادن .
-
تحسین
لغتنامه دهخدا
تحسین . [ ت َ ] (اِخ ) پانی پتی حافظ قرآن قاضی عبدالرحمن و از اولاد قاضی ثنأاﷲ پانی پتی بود. وی در شاه جهان آبادهند به تحصیل پرداخت و مردی درستکار و پاکدامن بود و شاعری را نزد اسداﷲخان غالب دهلوی آموخت و در سال 1294 هَ . ق . به بیماری ذات الریه درگذ...
-
تحسین
لغتنامه دهخدا
تحسین . [ ت َ ] (اِخ ) عبدالعلی کشمیری . دخترزاده ٔ میرزا داراب جویاست . وی در زمره ٔ ملازمان نواب برهان الملک سعادت خان بود و در لکهنو درگذشت . از اوست :این شیوه که نامش آشنایی است در مذهب ما سر جدایی است در پرده برنگ شمع فانوس کار تو همیشه خودنمایی...
-
تحسین
لغتنامه دهخدا
تحسین . [ ت َ ] (اِخ ) میر عطاحسین خان مرصعرقم ، خلف میر محمدباقرخان شوق . از سادات رضویه ٔ هند بود. او راست : ضوابط انگلیسی . تواریخ قاسمی . انشاء تحسین نوطرز مرصع. از اوست :ای بخت به کربلا وطن میخواهم آغشته به خاک و خون کفن میخواهم از بهر نثارتربت ...
-
تحسین
لغتنامه دهخدا
تحسین . [ ت َ ] (اِخ ) نام وی عبدالعظیم و از شعرای لاهور و از شاگردان شاه فقیراﷲ آفرین بوده . از اوست :تحسین ، بهار آن گل خورشیدرو ببین تا وانشد نقاب رخ او سحر نشد.(از صبح گلشن ).
-
تحسین
لغتنامه دهخدا
تحسین . [ ت َ ] (ع اِ) ج ، تحاسین . نیکویی . (از قطر المحیط)(اقرب الموارد). نیکویی و زیبائی . (ناظم الاطباء).