کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحریض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تحریض
/tahriz/
معنی
برانگیختن؛ به شوق آوردن؛ بر سر میل و رغبت آوردن؛ وادار کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اغوا، انگیزش، تحریش، تحریک، ترغیب، تشجیع، تشویق
۲. برانگیختن ≠ تحذیر
فعل
بن گذشته: تحریض کرد
بن حال: تحریض کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تحریض
واژگان مترادف و متضاد
۱. اغوا، انگیزش، تحریش، تحریک، ترغیب، تشجیع، تشویق ۲. برانگیختن ≠ تحذیر
-
تحریض
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) برانگیختن ، به شوق آوردن .
-
تحریض
لغتنامه دهخدا
تحریض . [ ت َ ] (ع مص ) براوژولیدن . (زوزنی ). برانگیختن . (دهار). برانگیختن بر کاری . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). کسی را بر جنگ برانگیختن . (غیاث اللغات ). برآغالانیدن و گرم گردانیدن کسی را بر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطبا...
-
تحریض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahriz برانگیختن؛ به شوق آوردن؛ بر سر میل و رغبت آوردن؛ وادار کردن.
-
تحریض
دیکشنری فارسی به عربی
استفزاز
-
واژههای مشابه
-
تحريض
دیکشنری عربی به فارسی
تحريک , اغوا
-
تحریض دادن
لغتنامه دهخدا
تحریض دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) تحریض کردن : و همه را به تشریفات گرانمایه و مزید اقطاعات موعود گردانید و بر قمع و قهر آن مخاذیل تحریص و تحریض داد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 41). و اولیای دولت رابر اقتصاص و اقتناص او تحریض داد. (ایضاً ص 418)...
-
تحریض کردن
لغتنامه دهخدا
تحریض کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گرم کردن . تشویق کردن . راغب کردن کسی را برای کاری : یکدیگر را بر عرفان قدر و خانه ٔ کریم و کرم عمیم او تحریص و تحریض کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 226). رجوع به تحریض و تحریض دادن شود.
-
واژههای همآوا
-
تحریز
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - در نگهداری چیزی مبالغه کردن . 2 - پناه دادن . 3 - محکم کردن .
-
تحریز
لغتنامه دهخدا
تحریز. [ ت َ ] (ع مص ) بسیار نگه داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ممانعت و نگاهداری . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || پناه دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || استوار گردانیدن جای . (منتهی الارب ...
-
تحریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahriz ۱. نگهداری کردن.۲. در نگهداری چیزی کوشش و مبالغه کردن.
-
جستوجو در متن
-
اغوا
دیکشنری فارسی به عربی
اغراء , تحريض