کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحریر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تحریر
/tahrir/
معنی
۱. نوشتن.
۲. (اسم) نوشته.
۳. (موسیقی) کش دادن صوت هنگام آوازخوانی؛ چهچهه.
۴. [قدیمی] آزاد ساختن بنده.
۵. [قدیمی] آزاد کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. انشا، ترقیم، تصنیف، کتابت، نگارش،
۲. نبشتن، نگاشتن، نوشتن
۳. آزادسازی
۴. آزاد کردن،
۵. تهذیب، سرهسازی
۶. ترجیع، غلت آواز ≠ تقریر
برابر فارسی
نگارش، نوشتن
فعل
بن گذشته: تحریر کرد
بن حال: تحریر کن
دیکشنری
writing, yodel
-
جستوجوی دقیق
-
تحریر
واژگان مترادف و متضاد
۱. انشا، ترقیم، تصنیف، کتابت، نگارش، ۲. نبشتن، نگاشتن، نوشتن ۳. آزادسازی ۴. آزاد کردن، ۵. تهذیب، سرهسازی ۶. ترجیع، غلت آواز ≠ تقریر
-
تحریر
فرهنگ واژههای سره
نگارش، نوشتن
-
melisma
تحریر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] مجموعۀ نغمههایی که روی یک هجای متن خوانده میشود
-
تحریر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) نوشتن . 2 - آزاد کردن بنده . 3 - خالص کردن . 4 - (اِمص .) کشش صدا هنگام آواز.
-
تحریر
لغتنامه دهخدا
تحریر. [ ت َ ] (اِخ ) نام کتاب در علم اشکال هندسه از اقلیدس . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تحریر اقلیدس ؛ کتابی در اشکال هندسی ، از اقلیدس . (ناظم الاطباء). رجوع به اقلیدس شود.
-
تحریر
لغتنامه دهخدا
تحریر. [ ت َ ] (ع مص ) آزاد بکردن . (تاج المصادر بیهقی ). آزاد کردن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). تحریر رقبه ؛ آزاد کردن بنده را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آزاد کردن غلام و کنیزک . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ). آزا...
-
تحریر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahrir ۱. نوشتن.۲. (اسم) نوشته.۳. (موسیقی) کش دادن صوت هنگام آوازخوانی؛ چهچهه.۴. [قدیمی] آزاد ساختن بنده.۵. [قدیمی] آزاد کردن.
-
واژههای مشابه
-
تحرير
دیکشنری عربی به فارسی
ويراستن , ازاد کردن , نجات
-
تَحْرِيرُ
فرهنگ واژگان قرآن
آزاد کردن
-
تحریر کردن
واژگان مترادف و متضاد
نوشتن، نگاشتن، نگارش کردن، مکتوب کردن، کتابت کردن
-
تحریر کردن
فرهنگ واژههای سره
نگاشتن، نوشتن
-
تحریر دادن
لغتنامه دهخدا
تحریر دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) پیچیدگی در آواز دادن . (ناظم الاطباء). غلط دادن آواز. تحریر صوت . رجوع به تحریر شود.
-
تحریر صوت
لغتنامه دهخدا
تحریر صوت . [ ت َ ری رِ ص َ / صُو ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) غلط، یا غلت دادن آواز. پیچیدگی در آواز دادن . تحریر دادن . رجوع به تحریر شود.
-
تحریر کردن
لغتنامه دهخدا
تحریر کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نوشتن . (ناظم الاطباء) : و آنرا من تحریر کردم که بوالفضلم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 296). استادم منشور باکالنجار تحریر کرد. (ایضاً ص 345). من که بوالفضلم این ملطفه ٔ خرد و نامه ٔ بزرگ تحریر کردم . (ایضاً ص 405).پا...