کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحرک کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تحرک کردن
لغتنامه دهخدا
تحرک کردن . [ ت َ ح َرْ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جنبیدن . حرکت کردن . از جایی به جایی دیگر شدن : سرو اگر نیز تحرک کند از جای به جای نتوان گفت که نیکوتر از این میگذرد.سعدی .
-
واژههای مشابه
-
mobility 2
تحرک 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ← تحرک رانشی
-
mobility 1
تحرک 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] قابلیتی در نیروهای نظامی که به آنان امکان میدهد که ضمن حفظ توانایی انجام مأموریت اصلی بتوانند از مکانی به مکان دیگر حرکت کنند
-
social mobility
تحرک اجتماعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی، جامعهشناسی] حرکت افراد و گاه گروههای اجتماعی از یک موقعیت به موقعیت دیگر در لایههای اجتماعی
-
electrophoretic mobility
تحرک الکتروکوچی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] جابهجایی مولکول در اثر میدان الکتریکی
-
drift mobility
تحرک رانشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] شاخص حرکتپذیری حاملهای بار تحت تأثیر میدان الکتریکی در نیمرسانا یا فلز متـ . تحرک 1 mobility 2
-
strategic mobility
تحرک راهبردی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] توانمندی جابهجایی و بهکارگیری نیروهای نظامی در خارج از مرزها برای پشتیبانی از راهبرد ملی
-
moving target indicator
تحرکنما
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] راداری که تنها هدفهای متحرک را آشکار میکند
-
airmobility
تحرک هوایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] توانایی درگیری نیروی متحرک هوایی در رزم زمینی در حین پرواز
-
mobility corridor
دالان تحرک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] مناطقی که در آنها یک نیرو برای حرکت، به دلیل وجود موانع و عوارض، مجبور به استفاده از یک باریکه میشود
-
mobility echelon
ردۀ تحرک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] ردۀ تحت امر یک یگان که برای استقرار در موضع خاص، مستقل از یگانِ مادر برنامهریزی میکند
-
لَا تُحَرِّکْ
فرهنگ واژگان قرآن
حرکت نده
-
عدم تحرک
دیکشنری فارسی به عربی
تعوق , شل
-
قابل تحرک
دیکشنری فارسی به عربی
نقال