کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحرس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تحرس
/taharros/
معنی
خود را نگهداری کردن؛ خود را از چیزی نگاه داشتن؛ پرهیز کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تحرس
فرهنگ فارسی معین
(تَ حَ رُّ) [ ع . ] (مص ل .) در پناه شدن . 2 - پاس داشتن . 3 - (اِمص .) پاسداری .
-
تحرس
لغتنامه دهخدا
تحرس . [ ت َ ح َرْ رُ ] (ع مص ) احتراس . خویشتن را از چیزی نگاه داشتن . (زوزنی ). تحرس از چیزی ؛ خود را پاس داشتن از آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خود را از چیزی نگاه داشتن . (آنندراج ). تحفظ. (قطر المحیط). احتراس . توقی و تحفظ. (اقرب الموارد).
-
تحرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taharros خود را نگهداری کردن؛ خود را از چیزی نگاه داشتن؛ پرهیز کردن.
-
واژههای همآوا
-
طهرس
لغتنامه دهخدا
طهرس . [ طِ رِ ] (ع اِ) بعربی اسم لبن است . (فهرست مخزن الادویه ) (بحرالجواهر).
-
تحرص
فرهنگ فارسی معین
(تَ حَ رُّ) [ ع . ] (مص ل .) منتظر فرصت بودن .
-
تحرص
لغتنامه دهخدا
تحرص . [ ت َ ح َرْ رُ ] (ع مص ) هنگام جُستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط): انه لیتحرص غدائهم و عشائهم ؛ انتظار وقت ناشتا و طعام شام آنها میکند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تکلف حرص کردن . (اقرب الم...
-
تَحْرِصْ
فرهنگ واژگان قرآن
که حريص باشي
-
جستوجو در متن
-
متحرس
لغتنامه دهخدا
متحرس . [ م ُ ت َ ح َرْ رِ ] (ع ص ) خود را پاس دارنده . (آنندراج ). آگاه و هوشیار و خبردار و عاقبت اندیش و دوراندیش . (ناظم الاطباء). || پرهیزگار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تحرس شود.
-
احتراس
لغتنامه دهخدا
احتراس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خود راپاس داشتن . (منتهی الارب ). خویشتن را از چیزی نگاه داشتن . (تاج المصادر) (زوزنی ). تحرّس . (زوزنی ). احتفاظ. خویشتن داری : بشرایط تحفّظ و تیقّظ قیام ننمود و ازدقایق احتراز و احتراس غافل شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). ||...
-
پاس
لغتنامه دهخدا
پاس . (اِ) حَرَس . حراست . نگاهبانی . نگهبانی . نگاهداری : دلیر و خردمند و هشیار باش بپاس اندرون سخت بیدار باش . فردوسی .تو کرپاس را دین یزدان شناس کشنده چهار آمد از بهر پاس . فردوسی (شاهنامه ج 4 ص 1599).بهر پاس است مار بر سر گنج نز پی آنکه گیرد از و...