کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحارب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تحارب
/tahārob/
معنی
با هم جنگ کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تحارب
فرهنگ فارسی معین
(تَ رُ) [ ع . ] (مص ل .) با هم جنگیدن .
-
تحارب
لغتنامه دهخدا
تحارب . [ ت َ رُ ] (ع مص ) احتراب . (زوزنی ). محاربه . با یکدیگر جنگ کردن . (منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || آتش جنگ را برافروختن . (اقرب الموارد). جنگ را برپای ساختن . (قطر المحیط).
-
تحارب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahārob با هم جنگ کردن.
-
جستوجو در متن
-
متحارب
لغتنامه دهخدا
متحارب . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) با یکدیگر جنگ کننده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). برافروزنده ٔ آتش جنگ . جنگ کننده . و رجوع به تحارب شود.
-
احتراب
لغتنامه دهخدا
احتراب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تحارُب . (زوزنی ). با یکدیگر جنگ کردن . محاربه . حراب . با یکدیگر حرب کردن . (تاج المصادر) (زوزنی ). با هم کارزار کردن . || ربودن مال یکدیگر را.
-
تمایل
لغتنامه دهخدا
تمایل . [ ت َ ی ُ ] (ع مص )پیچ پیچان رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). میل و کجی و کج شدگی در رفتار. (ناظم الاطباء). تبختر در راه رفتن . (از اقرب الموارد). || چسبیدن . (زوزنی ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || تفاتن و تحارب میان قوم . (از ...
-
حراب
لغتنامه دهخدا
حراب . [ ح ِ ] (ع مص ) تحارب . حرب . احتراب . محاربت . جنگ : ای بسا مرد شجاع اندر حراب که ببرد دست یا پایش ضراب . مولوی .با خیال دزد میکرد او حراب . مولوی .من چو تیغ و آن زننده آفتاب مارمیت اذ رمیت در حراب .مولوی .
-
محاربة
لغتنامه دهخدا
محاربة. [ م ُ رَ ب َ ] (ع مص ) حراب . با یکدیگر جنگ کردن . (منتهی الارب ). با کسی جنگ کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (تاج المصادربیهقی ) (المصادر زوزنی ).مقاتله . تحارب . احتراب . || کارزار. جنگ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به محاربت شود.