کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تجویز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تجویز
/tajviz/
معنی
جایز دانستن؛ جایز شمردن؛ اجازه دادن؛ روا دانستن؛ روا داشتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اجازه، اذن، جواز، رخصت
۲. روایی،
۳. اجازه دادن، جایز شمردن، روا شمردن ≠ تحریم
برابر فارسی
روادار
فعل
بن گذشته: تجویز کرد
بن حال: تجویز کن
دیکشنری
allowance
-
جستوجوی دقیق
-
تجویز
واژگان مترادف و متضاد
۱. اجازه، اذن، جواز، رخصت ۲. روایی، ۳. اجازه دادن، جایز شمردن، روا شمردن ≠ تحریم
-
تجویز
فرهنگ واژههای سره
روادار
-
تجویز
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) روا شمردن ، روا کردن .
-
تجویز
لغتنامه دهخدا
تجویز.[ ت َج ْ ] (ع مص ) روا داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ) (آنندراج ). روا داشتن رای کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انفاذ. (اقرب الموارد) (قطرالمحیط). || روا داشتن امری را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). روا کردن و گذراندن و مج...
-
تجویز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tajviz جایز دانستن؛ جایز شمردن؛ اجازه دادن؛ روا دانستن؛ روا داشتن.
-
تجویز
دیکشنری فارسی به عربی
موافقة , وصفة
-
واژههای مشابه
-
تجویز کردن
واژگان مترادف و متضاد
اجازه دادن، جایز شمردن، روا داشتن، مناسب تشخیص دادن ≠ منع کردن
-
medication 1
تجویز دارو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] دستور به کار بردن دارو برای درمان متـ . مداوا
-
diet prescription
تجویز رژیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] تعیین نوع و مقدار و بافت و بسامد خوردن غذا برای یک فرد
-
تجویز کردن
لغتنامه دهخدا
تجویز کردن . [ ت َج ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اندر کردن . || آزمایش کردن . || فتوی دادن و اذن دادن و روا گردانیدن و حکم کردن ورای دادن . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
تجویز دوا
دیکشنری فارسی به عربی
دواء
-
تجویز کردن
دیکشنری فارسی به عربی
صف
-
واژههای همآوا
-
تجویظ
لغتنامه دهخدا
تجویظ. [ ت َج ْ ] (ع مص ) سعی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || اندک صبر شدن . || اندوهگین شدن . ملول شدن . (از قطر المحیط).