کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تجوید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تجوید
/tajvid/
معنی
۱. فن درست ادا کردن حروف و کلمات در تلاوت قرآن.
۳. (اسم مصدر) درست ادا کردن حروف و کلمات، مانندِ تلفظ فصحای عرب.
۳. (اسم مصدر) [قدیمی] نیکو کردن؛ سره کردن؛ کاری را نیک کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. نیکو گردانیدن، سرهگردانیدن
۲. نیکو ادا کردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تجوید
واژگان مترادف و متضاد
۱. نیکو گردانیدن، سرهگردانیدن ۲. نیکو ادا کردن
-
تجوید
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .)1 - نیکو کردن . 2 - نیک گفتن . 3 - (اِ.) علم درست ادا کردن حروف و کلمات قرآن .
-
تجوید
لغتنامه دهخدا
تجوید. [ ت َج ْ ] (ع مص ) سره کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). نیکو کردن و سره کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نیکو کردن . (فرهنگ نظام ). جَیّد گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیکو کردن و جَیّد گردانیدن چیزی را. (از قطر...
-
تجوید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] tajvid ۱. فن درست ادا کردن حروف و کلمات در تلاوت قرآن.۳. (اسم مصدر) درست ادا کردن حروف و کلمات، مانندِ تلفظ فصحای عرب.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] نیکو کردن؛ سره کردن؛ کاری را نیک کردن.
-
جستوجو در متن
-
صادق
لغتنامه دهخدا
صادق . [ دِ ] (اِخ ) ابن یوسف مجود. او راست رساله ای در تجوید.
-
palingenesis
دیکشنری انگلیسی به فارسی
palingeningis، تغییر شکل، تجوید از راه تولد، ایین تعمید مسیحیان
-
موسی
لغتنامه دهخدا
موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن عبداﷲ (عبیداﷲ)بن یحیی بن خاقان خاقانی بغدادی مقری (248 - 325 هَ . ق .). نخستین کسی است که در علم تجوید تصنیف کرده است . (از یادداشت مؤلف ). او راست : 1 - قصیده ٔ رائیه در علم انشاء. 2 - قصیده ٔ نونیه در تجوید، معروف به «عمدة...
-
تعمیم
واژگان مترادف و متضاد
۱. شمول، عمومیت، فراگیر، کلیت تخصیص ≠ تجوید ۲. فراگیر کردن، عمومیت دادن ≠ تخصیص
-
صلی
لغتنامه دهخدا
صلی . [ ] (ع اِ) در تجوید علامت خاصه است مواردی را که وقف جایز است لیکن وصل اولی است .
-
حدر
لغتنامه دهخدا
حدر. [ ح َ ] (ع اِ) نزد قراء، از مراتب اصول و قواعد علم تجوید است . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
صل
لغتنامه دهخدا
صل . [ ص ِل ل ] (ع اِ) درختی است . || گیاهی است . (منتهی الارب ). || و در اصطلاح تجوید علامت وصل است .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن قرامان قونوی . او راست : شمسیه در تجوید و قرائت بزبان ترکی .
-
سلطان القراء
لغتنامه دهخدا
سلطان القراء. [ س ُ نُل ْ ق ُرْ را ] (اِخ ) شیخ عبدالرحیم بن شیخ ابوالقاسم متولد 1255 در تبریز و متوفی 1336 هَ .ق . وی در علم تجوید در عصر خود استاد بود و فاضل ایروانی و شیخ فرج اﷲ بن حاج محمد تبریزی جزو شاگردان او بودند. از تألیفات وی رساله ای است ...
-
قلا
لغتنامه دهخدا
قلا. [ ق َ ] (علامت اختصاری ) (اصطلاح تجوید) علامت خاصی است از «قیل لا وقف »، و این در موردی است که بعضی قاریان معتقد به وصل و بعضی قایل به وقف باشند. (یادداشت مؤلف ).