کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تجمع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تجمع
/tajammo'/
معنی
جمع شدن؛ گرد آمدن؛ فراهم آمدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
انجمن کردن، جمعشدن، گرد آمدن ≠ پراکندگی، تفرق
برابر فارسی
گردهمای
فعل
بن گذشته: تجمع کرد
بن حال: تجمع کن
دیکشنری
accumulation, agglomeration, aggregation, assembly, confluence
-
جستوجوی دقیق
-
تجمع
واژگان مترادف و متضاد
انجمن کردن، جمعشدن، گرد آمدن ≠ پراکندگی، تفرق
-
تجمع
فرهنگ واژههای سره
گردهمای
-
تجمع
فرهنگ فارسی معین
(تَ جَ مُّ) [ ع . ] (مص ل .) گرد آمدن ، جمع شدن .
-
تجمع
لغتنامه دهخدا
تجمع. [ ت َ ج َم ْ م ُ ] (ع مص ) گردآمدن از هر جای . (تاج المصادر بیهقی ). گردآمدن مردم از هر جای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط). گردآمدن . (زوزنی ). فراهم آمدن . ضد تفرق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ا...
-
تجمع
دیکشنری عربی به فارسی
تجمع , تراکم , جمع اوري , اجتماع , انجمن , عمل سوار کردن (ماشين يا موتور) , جماعت , دسته , گروه , حضار در کليسا , ليست اسامي , فراخواندن , احضار کردن , جمع اوري کردن , جمع شدن , ارايش , صف , گرداوردن , جمع کردن , وصول کردن
-
تجمع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tajammo' جمع شدن؛ گرد آمدن؛ فراهم آمدن.
-
تجمع
دیکشنری فارسی به عربی
تجمع , رابطة ، اِجْتِماعُ
-
واژههای مشابه
-
assembly station
محل تجمع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] محلی بر روی عرشه یا هر جای دیگر کشتی مانند غذاخوری که مسافران و خدمه در مواقع اضطراری و ضروری مطابق با فهرست فراخوانی در آن جمع میشوند
-
accumulation centre
مرکز تجمع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] منطقهای که خاستگاه یک گونه تلقی نمیشود، ولی تنوع آن گونۀ خاص در آنجا زیاد است
-
assembly area
منطقۀ تجمع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] منطقۀ استقرار یگان پیش از آغاز عملیات، برای تدارک مقدمات لازم
-
تجمع کنندگان
فرهنگ واژههای سره
گردآمدگان
-
association 2
تجمع 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] تلفیق مولکولهای یک ماده با یکدیگر یا با مواد دیگر برای شکلدهی گونههای شیمیاییای که با نیروهایی ضعیفتر از پیوندهای شیمیایی گرد هم آمدهاند
-
meeting
تجمع 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] جمع شدن موقت گروهی از مردم که در طی چند ساعت به بحث و تبادلنظر و تصمیمگیری دربارۀ مسائل خاصی که ممکن است اجتماعی یا سیاسی باشد، میپردازند؛ این واژه در زبان فارسی بیشتر بار سیاسی به خود گرفته است و به آن دسته از اجتماعات سیاسی گفته میشود ...
-
pre-association
پیشتجمع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] مرحلهای در مسیر واکنش برخی واکنشهای چندمرحلهای که در آن هستار مولکولـی C در جفتهمتافتهای رویارو (encounter pair or encounter complex) با A و نیز B ای که از A شکل میگیرد، حضور دارند